برابر پارسی : پاس
شکرانه
برابر پارسی : پاس
فارسی به انگلیسی
(sign of) gratitude or thankfulness
grace
فرهنگ اسم ها
اسم: شکرانه (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: šokrāne) (فارسی: شکرانه) (انگلیسی: shokrane)
معنی: شکر و سپاس، سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته می شود، یا عملی که برای سپاس انجام می شود، یا آنچه به عنوان هدیه برای قدردانی داده می شود، ( در قدیم ) ( در حالت قیدی ) به عنوان سپاسگزاری برای تشکر، شکرگزاری و حق شناسی، شکر ( عربی ) + انه ( فارسی ) شکرگزاری، سپاسگزاری
معنی: شکر و سپاس، سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته می شود، یا عملی که برای سپاس انجام می شود، یا آنچه به عنوان هدیه برای قدردانی داده می شود، ( در قدیم ) ( در حالت قیدی ) به عنوان سپاسگزاری برای تشکر، شکرگزاری و حق شناسی، شکر ( عربی ) + انه ( فارسی ) شکرگزاری، سپاسگزاری
(تلفظ: šokrāne) (عربی ـ فارسی) سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته میشود ، یا عملی که برای سپاس انجام میشود ، یا آنچه به عنوان هدیه برای قدردانی داده میشود ؛ (در قدیم) (در حالت قیدی) به عنوان سپاسگزاری برای تشکر ؛ شکر گزاری و حق شناسی .
فرهنگ فارسی
شکروسپاس، حق شکر، شکرگزاری، سپاسداری
۱ - ( اسم ) شکر گذاری سپاسداری ادای شکر و نعمت : سلطان ... شکرانه آن روی بر زمین نهاد ... ۲ - ( صفت ) مربوط به شکر و سپاس : ساغر شکرانه . یا به شکرانه . برای سپاس بجهت شکر .
۱ - ( اسم ) شکر گذاری سپاسداری ادای شکر و نعمت : سلطان ... شکرانه آن روی بر زمین نهاد ... ۲ - ( صفت ) مربوط به شکر و سپاس : ساغر شکرانه . یا به شکرانه . برای سپاس بجهت شکر .
فرهنگ معین
(شُ نِ ) [ ع - فا. ] (اِ. ) حق شکر، سپاسداری .
لغت نامه دهخدا
شکرانه . [ ش ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شکرگزاری و حقشناسی و سپاسداری و ادای شکر نعمت و تشکر. (ناظم الاطباء). سپاسگزاری . سپاسداری . شکران . شکر. (یادداشت مؤلف ). || آنچه نذر کنند یا به فقرادهند بر سبیل شکرگزاری از حصول نعمتی یا دفع نقمتی و بلیّتی . نذر و نثار. (یادداشت مؤلف ) :
شکرانه ٔ آن روزی کآید به شکار دل
من زرّ و سر اندازم گر کس شکر اندازد.
آمده در دام چنین دانه ای
کمتر از آوازه ٔ شکرانه ای .
ز شکر و ز شکرانه باقی نماند
بسی گنج در پای خسرو فشاند.
به گنجینه سپارم گنج را باز
بدین شکرانه گردم گنج پرداز.
شکرانه ٔ این چه می پذیری
کو صید شد و تو صیدگیری .
به شکرانه ٔ دولت تندرست
بر آن پشته بنیادی افکند چست .
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه ایست .
همی گفت ژولیده دستار و موی
کف دست شکرانه مالان به روی .
ای صاحب کرامت شکرانه ٔ سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را.
بدین شکرانه میبوسم لب جام
که کرد آگه زراز روزگارم .
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز
سجده ٔ شکر کنم وز پی شکرانه روم .
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند.
سلطان ... شکرانه ٔ آن روی بر زمین نهاد. سلجوقنامه (از فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
شکرانه ٔ بازوی توانا
بگرفتن دست ناتوان است .
- به شکرانه ؛ بعنوان شکرانه . بر سبیل سپاسداری . بجهت شکر. برای سپاس . سپاسگزاری را. (یادداشت مؤلف ) :
دوست در روی ما چو سنگ انداخت
ما به شکرانه شکّر اندازیم .
هر که لب شکربار ترا بمزد به شکرانه هزار جان فدا کند. (سندبادنامه ص 130).
خلاف طبیعت به ناهید داد
به شکرانه قرصی به خورشید داد.
هرچه در باغ بود و در خانه
پیش او ریختم به شکرانه .
به شکرانه جان را کشیدند پیش
چو دیدندروی خداوند خویش .
خواب چو پروانه پر انداخته
شمع بشکرانه سر انداخته .
جان بشکرانه دادن از من خواه
گر به انصاف با میان آیی .
چو خود را قوی حال بینی و خوش
بشکرانه بار ضیعفان بکش .
نه خواهنده ای بر در دیگران
بشکرانه خواهنده از در مران .
بشکرانه گفتا بسر ایستم
که آنم که پنداشتی نیستم .
گشا ای مسلمان بشکرانه دست
که زنار مغ بر میانت نبست .
به جان او که بشکرانه جان برافشانم
اگر بسوی من آری پیامی از بر دوست .
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر بدرآورد و بشکرانه بسوخت .
- شکرانه کردن ؛ شکر کردن . سپاسداری کردن :
بسی شکرو بسی شکرانه کردند
جهانی وقف آتشخانه کردند.
نخورده جامی از میخانه ٔ ما
کنداز شکرها شکرانه ٔ ما.
|| حق الجعاله وآنچه داده میشود به کسی که طرفداری از مدعی و یا مدعی علیه نماید. (ناظم الاطباء).
شکرانه ٔ آن روزی کآید به شکار دل
من زرّ و سر اندازم گر کس شکر اندازد.
خاقانی .
آمده در دام چنین دانه ای
کمتر از آوازه ٔ شکرانه ای .
نظامی .
ز شکر و ز شکرانه باقی نماند
بسی گنج در پای خسرو فشاند.
نظامی .
به گنجینه سپارم گنج را باز
بدین شکرانه گردم گنج پرداز.
نظامی .
شکرانه ٔ این چه می پذیری
کو صید شد و تو صیدگیری .
نظامی .
به شکرانه ٔ دولت تندرست
بر آن پشته بنیادی افکند چست .
نظامی .
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه ایست .
عطار.
همی گفت ژولیده دستار و موی
کف دست شکرانه مالان به روی .
سعدی .
ای صاحب کرامت شکرانه ٔ سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را.
حافظ.
بدین شکرانه میبوسم لب جام
که کرد آگه زراز روزگارم .
حافظ.
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز
سجده ٔ شکر کنم وز پی شکرانه روم .
حافظ.
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند.
حافظ.
سلطان ... شکرانه ٔ آن روی بر زمین نهاد. سلجوقنامه (از فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
شکرانه ٔ بازوی توانا
بگرفتن دست ناتوان است .
- به شکرانه ؛ بعنوان شکرانه . بر سبیل سپاسداری . بجهت شکر. برای سپاس . سپاسگزاری را. (یادداشت مؤلف ) :
دوست در روی ما چو سنگ انداخت
ما به شکرانه شکّر اندازیم .
خاقانی .
هر که لب شکربار ترا بمزد به شکرانه هزار جان فدا کند. (سندبادنامه ص 130).
خلاف طبیعت به ناهید داد
به شکرانه قرصی به خورشید داد.
نظامی .
هرچه در باغ بود و در خانه
پیش او ریختم به شکرانه .
نظامی .
به شکرانه جان را کشیدند پیش
چو دیدندروی خداوند خویش .
نظامی .
خواب چو پروانه پر انداخته
شمع بشکرانه سر انداخته .
نظامی .
جان بشکرانه دادن از من خواه
گر به انصاف با میان آیی .
سعدی .
چو خود را قوی حال بینی و خوش
بشکرانه بار ضیعفان بکش .
سعدی .
نه خواهنده ای بر در دیگران
بشکرانه خواهنده از در مران .
سعدی .
بشکرانه گفتا بسر ایستم
که آنم که پنداشتی نیستم .
سعدی .
گشا ای مسلمان بشکرانه دست
که زنار مغ بر میانت نبست .
سعدی .
به جان او که بشکرانه جان برافشانم
اگر بسوی من آری پیامی از بر دوست .
حافظ.
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر بدرآورد و بشکرانه بسوخت .
حافظ.
- شکرانه کردن ؛ شکر کردن . سپاسداری کردن :
بسی شکرو بسی شکرانه کردند
جهانی وقف آتشخانه کردند.
نظامی .
نخورده جامی از میخانه ٔ ما
کنداز شکرها شکرانه ٔ ما.
نظامی .
|| حق الجعاله وآنچه داده میشود به کسی که طرفداری از مدعی و یا مدعی علیه نماید. (ناظم الاطباء).
شکرانه. [ ش ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) شکرگزاری و حقشناسی و سپاسداری و ادای شکر نعمت و تشکر. ( ناظم الاطباء ). سپاسگزاری. سپاسداری. شکران. شکر. ( یادداشت مؤلف ). || آنچه نذر کنند یا به فقرادهند بر سبیل شکرگزاری از حصول نعمتی یا دفع نقمتی و بلیّتی. نذر و نثار. ( یادداشت مؤلف ) :
شکرانه آن روزی کآید به شکار دل
من زرّ و سر اندازم گر کس شکر اندازد.
کمتر از آوازه شکرانه ای.
بسی گنج در پای خسرو فشاند.
بدین شکرانه گردم گنج پرداز.
کو صید شد و تو صیدگیری.
بر آن پشته بنیادی افکند چست.
باقیت بر جان من شکرانه ایست.
کف دست شکرانه مالان به روی.
روزی تفقدی کن درویش بینوا را.
که کرد آگه زراز روزگارم.
سجده شکر کنم وز پی شکرانه روم.
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند.
- امثال :
شکرانه بازوی توانا
بگرفتن دست ناتوان است.
- به شکرانه ؛ بعنوان شکرانه. بر سبیل سپاسداری. بجهت شکر. برای سپاس. سپاسگزاری را. ( یادداشت مؤلف ) :
دوست در روی ما چو سنگ انداخت
ما به شکرانه شکّر اندازیم.
خلاف طبیعت به ناهید داد
به شکرانه قرصی به خورشید داد.
پیش او ریختم به شکرانه.
چو دیدندروی خداوند خویش.
شکرانه آن روزی کآید به شکار دل
من زرّ و سر اندازم گر کس شکر اندازد.
خاقانی.
آمده در دام چنین دانه ای کمتر از آوازه شکرانه ای.
نظامی.
ز شکر و ز شکرانه باقی نماندبسی گنج در پای خسرو فشاند.
نظامی.
به گنجینه سپارم گنج را بازبدین شکرانه گردم گنج پرداز.
نظامی.
شکرانه این چه می پذیری کو صید شد و تو صیدگیری.
نظامی.
به شکرانه دولت تندرست بر آن پشته بنیادی افکند چست.
نظامی.
گر مرا در عشق خود فانی کنی باقیت بر جان من شکرانه ایست.
عطار.
همی گفت ژولیده دستار و موی کف دست شکرانه مالان به روی.
سعدی.
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا را.
حافظ.
بدین شکرانه میبوسم لب جام که کرد آگه زراز روزگارم.
حافظ.
گر ببینم خم ابروی چو محرابش بازسجده شکر کنم وز پی شکرانه روم.
حافظ.
شکر ایزد که میان من و او صلح افتادصوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند.
حافظ.
سلطان... شکرانه آن روی بر زمین نهاد. سلجوقنامه ( از فرهنگ فارسی معین ).- امثال :
شکرانه بازوی توانا
بگرفتن دست ناتوان است.
- به شکرانه ؛ بعنوان شکرانه. بر سبیل سپاسداری. بجهت شکر. برای سپاس. سپاسگزاری را. ( یادداشت مؤلف ) :
دوست در روی ما چو سنگ انداخت
ما به شکرانه شکّر اندازیم.
خاقانی.
هر که لب شکربار ترا بمزد به شکرانه هزار جان فدا کند. ( سندبادنامه ص 130 ).خلاف طبیعت به ناهید داد
به شکرانه قرصی به خورشید داد.
نظامی.
هرچه در باغ بود و در خانه پیش او ریختم به شکرانه.
نظامی.
به شکرانه جان را کشیدند پیش چو دیدندروی خداوند خویش.
نظامی.
خواب چو پروانه پر انداخته فرهنگ عمید
۱. شکر و سپاس.
۲. حق شکر.
۳. (اسم مصدر ) شکرگزاری، سپاسگزاری، سپاس داری: همی گفت شولیده دستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱: ۱۱۶ ).
۲. حق شکر.
۳. (اسم مصدر ) شکرگزاری، سپاسگزاری، سپاس داری: همی گفت شولیده دستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱: ۱۱۶ ).
دانشنامه عمومی
شکرانه یک مجموعه تلویزیونی مناسبتی محصول سال ۱۳۸۶ به کارگردانی سعید سلطانی، نویسندگی محمدهادی کریمی و تهیه کنندگی منصور سهراب پور می باشد که از شبکه پنج پخش شد.
پوریا پورسرخ در نقش حامد سلیم پور
حبیب الله عبدالرزاق در نقش سرگرد پلیس تاجیکستان
حسن جوهرچی در نقش داماد رحمان
شیفا صفروا در نقش نادیا
عاطفه رضوی در نقش منیر، همسر دوم رحمان
فرهاد قائمیان در نقش معین
مریم کاویانی در نقش دختر رحمان
هوشنگ توکلی در نقش رحمان سلیم پور
حامد سلیم پور (پوریا پورسرخ)، جوانى است تحصیل کرده که اهل کار و تلاش است. او براى تأسیس یک کارگاه، مجبور به دریافت کمک نقدى از پدرش (هوشنگ توکلى) مى شود، اما پس از مدتى متوجه مى شود که پول دریافتى متعلق به زن عمویش است که در تاجیکستان به سر مى برد. حامد که خود را مدیون او مى داند به تاجیکستان مى رود، اما زن عمویش سالها پیش فوت کرده است. حامد در جستجوى بازمانده اى از او به دخترى به نام نادیا (شیفا صفروا) برخورد مى کند که ادعا مى کند از بستگان نزدیک زن عمویش است...
پوریا پورسرخ در نقش حامد سلیم پور
حبیب الله عبدالرزاق در نقش سرگرد پلیس تاجیکستان
حسن جوهرچی در نقش داماد رحمان
شیفا صفروا در نقش نادیا
عاطفه رضوی در نقش منیر، همسر دوم رحمان
فرهاد قائمیان در نقش معین
مریم کاویانی در نقش دختر رحمان
هوشنگ توکلی در نقش رحمان سلیم پور
حامد سلیم پور (پوریا پورسرخ)، جوانى است تحصیل کرده که اهل کار و تلاش است. او براى تأسیس یک کارگاه، مجبور به دریافت کمک نقدى از پدرش (هوشنگ توکلى) مى شود، اما پس از مدتى متوجه مى شود که پول دریافتى متعلق به زن عمویش است که در تاجیکستان به سر مى برد. حامد که خود را مدیون او مى داند به تاجیکستان مى رود، اما زن عمویش سالها پیش فوت کرده است. حامد در جستجوى بازمانده اى از او به دخترى به نام نادیا (شیفا صفروا) برخورد مى کند که ادعا مى کند از بستگان نزدیک زن عمویش است...
wiki: دهستان القورات از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند، واقع در استان خراسان جنوبی که بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ مرکز آمار ایران، جمعیت آن بالغ بر ۱۷۲ نفر (۵۲ خانوار) بوده است.
wiki: شکرانه (بیرجند)
فرهنگ فارسی ساره
پاس
پیشنهاد کاربران
ش
کر گذار، شکر خدا، سپاس گذاری از خداوند😊
سوال دیگری داشتید در خدمتم😉😘
کر گذار، شکر خدا، سپاس گذاری از خداوند😊
سوال دیگری داشتید در خدمتم😉😘
سپاس خدا رابخاطرهمه نعمت هایت
گذشته
حال
وآینده
گذشته
حال
وآینده
فایده
شکر خداوند 💞
شکر گذار، سپاس گذاری از خداوند، شکر خدا، تشکر از نعمت های خداوند📚 سوال دیگر داشتین در خدمت هستم😊😉
شکر کردن
کلمات دیگر: