جهاندار
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
(تلفظ: jahāndār) جهان دارنده ، نگهبان جهان ، پادشاه ، مدبرِ امور جهان ؛ (به مجاز) بزرگ و قدرتمند ؛ (در قدیم) خداوند .
اسم: جهاندار (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: jahāndār) (فارسی: جهاندار) (انگلیسی: jahan-dar)
معنی: خداوند، نگهبان جهان، پادشاه، ( به مجاز ) بزرگ و قدرتمند، جهان دارنده، مدبرِ امور جهان، ( اَعلام ) شاه تیموری هند [، قمری] که به فرمان پسرعمش فرخ سیَر کشته شد
معنی: خداوند، نگهبان جهان، پادشاه، ( به مجاز ) بزرگ و قدرتمند، جهان دارنده، مدبرِ امور جهان، ( اَعلام ) شاه تیموری هند [، قمری] که به فرمان پسرعمش فرخ سیَر کشته شد
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- نگهبان جهان پادشاه سلطان . ۲- مدیرامور جهان پادشاهی که مملکت را نیکو اداره کند مقابل جهانگیر.
فرهنگ معین
( ~. ) (ص فا. ) ۱ - پادشاه . ۲ - نام یزدان . ۳ - صفت برای خداوند.
لغت نامه دهخدا
جهاندار. [ ج َ ] ( نف مرکب )( از: جهان + دار، دارنده ) جهاندارنده. نگهبان جهان.پادشاه. سلطان. ( حاشیه برهان چ معین ) :
چو آن نامه ٔقیصر آمد به بن
جهاندار بشنید چندان سخن.
همه در پناه جهاندار بید.
همیشه جهاندار یار تو باد
سر اختر اندرکنار تو باد.
خرد را بر این کار پیکار نیست.
باید که خداوند جهاندار بود یار.
چو آن نامه ٔقیصر آمد به بن
جهاندار بشنید چندان سخن.
فردوسی.
بدان سرکشان گفت بیدار بیدهمه در پناه جهاندار بید.
فردوسی.
|| مدبر امور جهان. پادشاهی که مملکت را نیکو اداره کند. جهانگیر. ( فرهنگ فارسی معین ). || نام خدای تعالی : همیشه جهاندار یار تو باد
سر اختر اندرکنار تو باد.
فردوسی.
تویی تو که جز تو جهاندار نیست خرد را بر این کار پیکار نیست.
فردوسی.
وز کید جهان حافظ تو باد جهاندار.منوچهری.
این یافتن ملک بشمشیر نباشدباید که خداوند جهاندار بود یار.
منوچهری.
فرهنگ عمید
۱. خداوند.
۲. دارندۀ جهان، نگهبان جهان.
۳. [مجاز] قدرتمند.
۴. پادشاه عادل و عاقل که مملکت خود را خوب اداره کند.
۲. دارندۀ جهان، نگهبان جهان.
۳. [مجاز] قدرتمند.
۴. پادشاه عادل و عاقل که مملکت خود را خوب اداره کند.
کلمات دیگر: