کلمه جو
صفحه اصلی

جمال الدین

فرهنگ اسم ها

اسم: جمال الدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: jamāloddin) (فارسی: جمال‌الدين) (انگلیسی: jamaloddin)
معنی: زیبایی دین، زیبایی در دین، نیکویی در دین، آن که در چهره اش زیبایی دین نهفته است، ( اَعلام ) ) جمال الدین اسدآبادی: [حدود، قمری] اندیشمند ترقی خواه مسلمان همدانی یا کابلی، معروف به افغانی، که زمانی در کابل، استانبول و قاهره به تبلیغ اندیشه های خویش پرداخت، ) جمال الدین اصفهانی: ( محمّد ابن عبدالرّزاق ) شاعر ایرانی قرن هجری، ) جمال الدین اینجو: ( حسین ابن فخرالدین شیرازی ) ادیب و فرهنگ نویس ایرانی تبار هند، مؤلف فرهنگ جهانگیری [قرن هجری]

(تلفظ: jamāloddin) (عربی) زیبایی در دین ، نیکویی در دین ، آن که در چهره‌اش زیبایی دین نهفته است.


فرهنگ فارسی

واعظ اصفهانی ( سید ) واعظ معروف و از رهبران مشروطیت ( و . همدان حدود ۱۲۷۹ - مقق. بروجرد ۱۳۲۶ ه. ق ) وی قریب بیست سال در شهرهای مختلف مانند اصفهان شیراز تبریز مشهد و تهران بوعظ می پرداخت و در تنویر افکار مردم می کوشبد . دو رساله ازو بنام (( لباس التقوی ) ) و (( رویای صادقه ) ) باقی است و صورت نطقها و مجالس وی باسم ((الجمال ) ) بچاپ رسیده . بدستور عمال محمد علی شاه در بروجرد زندانی و مسموم گشت و آرامگاه وی در همان شهر است .
یوسف عزیز یازدهمین از ممالیک برجی است که بسال ۸۴۲ ق . بحکومت رسید .

لغت نامه دهخدا

جمال الدین . [ ج َ لُدْدی ] (اِخ ) عبدالرزاق . رجوع به جمال اصفهانی شود.


جمال الدین . [ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ مکنی به ابن مالک .رجوع به ابن مالک جمال الدین در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) حسن بن یوسف بن مطهر معروف به علامه ٔ حلی . رجوع به علامه ٔ حلی در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) حسین انجو که منتسب بدیار اکبرشاه و پسرش جهانگیر بود. وی کتاب لغت فارسی خود را بحکم اکبرشاه شروع کرد و بنام جهانگیر آنرا فرهنگ جهانگیری نامید. (فرهنگ فارسی معین ).


جمال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) حسین بن علی بن محمدبن احمد نیشابوری رازی مکنی به ابوالفتوح صاحب تفسیر معروف . رجوع به ابوالفتوح حسین در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابراهیم بن علی بن یوسف فیروزآبادی شیرازی معروف به ابواسحاق . رجوع به ابواسحاق شیرازی جمال الدین در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابن الحاجب امام مالکیه . وی در ایام المستعصم درگذشت . (تاریخ الخلفا ص 316).


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابن حسام بهددانی (بداونی ) از رجال مشهور و شاعران دوره ٔ شمس الدین محمدبن ملک غیاث الدین محمد بود. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 379).


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن یوسف بن ابراهیم بن عبدالواحد شیبانی معروف به ابن القفطی . رجوع به ابن القفطی ابوالحسن در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوبکر خال ترمذی از شاعران است . او راست :
عقل پیریست مرد دانا را
که بدو نیک و بد درآموزد
کشته ٔ آب جهل کی گردد
آتشی را که عقل بفروزد
مرد عاقل بسان شمع بود
که همی خندد و همی سوزد.
رجوع به لباب الالباب عوفی چ بریل ج 2 ص 164 شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲ مکنی به ابوالمتوج رجوع به ابن المتوج احمد در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن علی بن مهنااز اعقاب موسی الجون حسنی علامه ٔ نسابه و از اکابر فضلا و علمای انساب است . تألیفاتی دارد. او راست : 1 -التحفة الجمالیة در انساب . 2 - عمدة الطالب صغری . 3- عمدة الطالب کبری . وی به سال 828 هَ . ق . در کرمان درگذشت . (الذریعة ج 3) (ریحانة الادب ج 1 ص 275).


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن محمدبن علی . رجوع به ابن خاتون در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن محمدبن فهد. رجوع به ابن فهد جمال الدین در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن موسی بن جعفر معروف به ابن طاوس . رجوع به ابن طاوس سیدجمال الدین در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن نعمت اﷲ. رجوع به ابن خاتون در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) امام ...یکی از بزرگان ائمه مرو. هنگامی که چنگیز بسال 618 هَ . ق . مرو را محاصره کرد مجیرالملک امام جمال الدین را که از کبار ائمه ٔ مرو بود برسالت بفرستاد و امان خواست ... رجوع به تاریخ جهانگشای ج 1 ص 126 شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 30هزارگزی باختر. موقع جغرافیائی آن جلگه و هوای آن معتدل است .سکنه ٔ آن 11 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) زکریابن محمد یا محمود. رجوع به قزوینی زکریا در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) سلمان ساوجی . رجوع به سلمان ساوجی در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) شاه شیخ ابواسحاق بن محمود اینجو. رجوع به ابواسحاق اینجو در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عبداﷲبن یوسف مکنی به ابومحمد و معروف به ابن هشام . رجوع به ابن هشام جمال الدین ابومحمد در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحمان بن علی اموی قوصی اسنائی از مشاهیر ادبا و شعرا بود. وی به سال 550 هَ . ق . در قصبه ٔ اسناء از صعید مصر بدنیا آمد و در قصبه ٔ قوص بتحصیل دانش و علم اشتغال ورزید و به سال 625 هَ . ق . در دمشق درگذشت و در کوه قاسیون بخاک سپرده شد. (ریحانة الادب ج 1 ص 276) (قاموس الاعلام ).


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحمان بن علی مکنی به ابوالفرج و معروف به ابن جوزی . رجوع به ابن جوزی ابوالفرج در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عبدالصمدبن ابراهیم مشهور به قاری الحدیث . رجوع به قاری الحدیث عبدالصمد در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عثمان بن عمر مکنی به ابن حاجب . رجوع به ابن حاجب در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ظافر. رجوع به ابن ظافر ازدی در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) علی بن یوسف بن ابراهیم مکنی به ابن القفطی . رجوع به ابن القفطی جمال الدین در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) لقب نظامی گنجوی شاعر معروف . رجوع به نظامی در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن سلیمان مکنی به ابن نقیب .رجوع به ابن نقیب جمال الدین در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن مکرم بن علی بن منظور انصاری افریقی مصری معروف به ابن منظور و مکنی به ابوالفضل از بزرگان علم ادب است . تألیفاتی دارد. او راست : 1 - لسان العرب . این کتابی است بزرگ مشتمل بر همه ٔ لغات عرب و به سال 1299 هَ . ق . در قاهره بچاپ رسیده است . 2 - اطایب اوقات الاصائل و الاسحار. 3 - انتشار الازهار فی اللیل و النهار. 4 - سرور النفس بمدارک الحواس الخمس . 5 - مختار الاغانی . 6 - مختصر تاریخ بغداد سمعانی . 7 - مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر. 8 - مختصر مفردات ابن بیطار. وی به سال 711 یا 716 هَ . ق . در 79 سالگی یا 81 سالگی در مصر درگذشت . (الاعلام زرکلی ) (کشف الظنون حاجی خلیفه ) (معجم المطبوعات ) (ریحانة الادب ج 1 ص 278). و رجوع به ابن منظور جمال الدین در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن ناصر علوی از شاعران آل سلجوق است . این چند بیت از قصیده ای که در مدح علاءالدوله سروده است انتخاب میشود:
چو خاک و باد کند نور و نم در آتش و آب
شکوه آن عرضی باد و جوهر آتش و آب
چو در مصاف بابطال حرب روی نمود
ازو بخیزد اندر دو لشکر آتش و آب
همی نماید از عکس لون گوهر او
هوای فتنه چو گردون و اختر آتش و آب .
رجوع به لباب الالباب عوفی چ بریل ج 2 ص 267، 268 شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن نصیر از ادیبان و شاعرانی بود که در دولت ملوک جبال ، از جمله سلطان سعید روزگار میگذرانید.تألیفاتی دارد از جمله مجلس آرای شهابی . او راست :
گل که شایان باده بود رسید
آمدن وعده داده بود رسید
جنگ لاله گذشت و لشکر گل
گرچه پستر فتاده بود رسید
سرو آزاده بهر سوسن راست
منتظر ایستاده بود رسید
لاله رفت ارچه پای درگل بود
گل اگرچه پیاده بود رسید.

(لباب الالباب عوفی ص 106، 107).



جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) یحیی بن عیسی مکنی بابن مطروح . رجوع به ابن مطروح جمال الدین در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) یوسف بن زکی یکی از عالمان و فقیهان بزرگ عهد امیر شیخ حسن بود. او راست : تهذیب الکمال فی اسماء الرجال . وی به سال 742 هَ . ق . درگذشت . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 232).


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) یوسف بن عبداﷲ مکنی به ابن عبدالبر. رجوع به ابن عبدالبر در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) یوسف بن هشام حنبلی نحوی مکنی به ابن هشام از ادبا و دانشمندان و مؤلف کتاب مشهور نفیس مغنی است . عبداﷲبن یوسف نیز مکنی به ابن هشام و معروف به جمال الدین بوده و او نیزکتابی بنام مغنی تألیف کرده است . (ریحانة الادب ج 6ص 203) (هدیة الاحباب ص 95) (روضات الجنات ص 456).


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ )ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲ معروف به ابن مالک . رجوع به ابن مالک جمال الدین ابوعبداﷲ در همین لغت نامه شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ )یوسف عزیز یازدهمین از ممالیک برجی است که به سال 842 هَ . ق . بحکومت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 74).


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ](اِخ ) ابن قیمار از وزیران سلاجقه در دولت مغیث الدین و غیاث الدین سلجوقی است . رجوع به حبیب السیر شود.


جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ](اِخ ) محمدبن علی سراجی از شاعران است . عوفی وی را در شمار شعرای آل سلجوق ذکر کند. این چند بیت از قصیده ای که در مدح سلطان خسرو ملک گوید انتخاب میشود:
چون خواست روی خویش نمود از حجاب شب
بر روی روز بست ز ظلمت نقاب شب
سیمرغ آفتاب چو افتاد در غروب
ناگه طلوع کرد چو پر غراب شب
با لشکر نجوم برآمد ز باختر
ناچخ ز ماه ساخته رمح از شهاب شب .
رجوع به لباب الالباب عوفی چ بریل ج 2 ص 324 شود.


جمال الدین .[ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) محمد طاهر یا محمدبن طاهر صدیقی هندی ملقب به ملک المحدثین از دانشمندان اواخر قرن دهم هجری است . از اوست : 1 - مجمعالتجار فی غرائب التنزیل و لطایف الاخبار. این کتاب در لکنهور بچاپ رسیده است . 2 - المغنی فی اسماء رجال الحدیث و نسبهم . این کتاب در دهلی بچاپ رسیده . وی به سال 981 هَ . ق . در هفتاد و سه یا شش سالگی بقتل رسید. (کشف الظنون ) (نور سافر) (معجم المطبوعات ) (ریحانه الادب ج 4 ص 81).


جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 30هزارگزی باختر. موقع جغرافیائی آن جلگه و هوای آن معتدل است.سکنه آن 11 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) لقب نظامی گنجوی شاعر معروف. رجوع به نظامی در همین لغت نامه شود.

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) ابراهیم بن علی بن یوسف فیروزآبادی شیرازی معروف به ابواسحاق. رجوع به ابواسحاق شیرازی جمال الدین در همین لغت نامه شود.

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) ابن الحاجب امام مالکیه. وی در ایام المستعصم درگذشت. ( تاریخ الخلفا ص 316 ).

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) ابن حسام بهددانی ( بداونی ) از رجال مشهور و شاعران دوره شمس الدین محمدبن ملک غیاث الدین محمد بود. ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 379 ).

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ]( اِخ ) ابن قیمار از وزیران سلاجقه در دولت مغیث الدین و غیاث الدین سلجوقی است. رجوع به حبیب السیر شود.

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) ابوالحسن علی بن یوسف بن ابراهیم بن عبدالواحد شیبانی معروف به ابن القفطی. رجوع به ابن القفطی ابوالحسن در همین لغت نامه شود.

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) ابوبکر خال ترمذی از شاعران است. او راست :
عقل پیریست مرد دانا را
که بدو نیک و بد درآموزد
کشته آب جهل کی گردد
آتشی را که عقل بفروزد
مرد عاقل بسان شمع بود
که همی خندد و همی سوزد.
رجوع به لباب الالباب عوفی چ بریل ج 2 ص 164 شود.

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ )ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲ معروف به ابن مالک. رجوع به ابن مالک جمال الدین ابوعبداﷲ در همین لغت نامه شود.

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) احمدبن عبداﷲ مکنی به ابوالمتوج رجوع به ابن المتوج احمد در همین لغت نامه شود.

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) احمدبن علی بن مهنااز اعقاب موسی الجون حسنی علامه نسابه و از اکابر فضلا و علمای انساب است. تألیفاتی دارد. او راست : 1 -التحفة الجمالیة در انساب. 2 - عمدة الطالب صغری. 3- عمدة الطالب کبری. وی به سال 828 هَ. ق. در کرمان درگذشت. ( الذریعة ج 3 ) ( ریحانة الادب ج 1 ص 275 ).

جمال الدین. [ ج َ لُدْ دی ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن علی. رجوع به ابن خاتون در همین لغت نامه شود.

دانشنامه عمومی

جمال الدین لقب یا نام این افراد بوده است:
سید جمال الدین اسدآبادی اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام بود.
سید جمال الدین گلپایگانی سال ۱۲۹۵ ه.ق
سید جمال الدین افجه ای
ایاد جمال الدینروحانی شیعه و سکولاریسم عراقی است.
جمال الدین واعظ اصفهانی ملقب به صدرالواعظین و صدرالمحققین (۱۲۷۹ قمری - ۱۳۳۶ ق.) مشروطه خواه و پدر محمدعلی جمال زاده، نویسندهٔ ایرانی بود.
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی شاعر سده ششم هجری بود.
سید جمال الدین عالم کارلادانی آخرین متولی عمارت منارجنبان
جمال الدین خانجانی کارخانه داری بود
جمال الدین مستقیمی اولین دستیار آزمایشگاهی علم آناتومی در ایران بود
جمال الدین محمد خوانساری معروف به «جمال المحققین» دانش حدیث#محدث، اصولی، حکیم، علم کلام، از فقیهان امامیه و از دانشمندان پر آوازه ایران محسوب می شود.
جمال الدین امیوطی: (۱۳۱۵، قاهره - ۱۳۸۸، مکه) ادیب عربی و فقیه شافعی مصری.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جمال الدین (ابهام زدایی). جمال الدین ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • جمال الدین بن فهد اسدی حلی، ابن فهد حلی از علمای بزرگ شیعه در قرن هشتم و نهم هجری قمری• جمال الدین بحرق، بَحْرَقْ، جمال الدین محمدبن عمربن مبارک بن عبداللّه بن علی حِمْیَری حَضْرمی شافعی، عالم و صوفی عربستان جنوبی• جمال الدین حسن بن یوسف، ملقب به علامه حلی و علامه (علی الاطلاق)، عالم بزرگ و مشهور شیعه• جمال الدین حسین بن علی نیشابوری، معروف به ابوالفتوح رازی خزاعی، مفسر نامدار شیعه• جمال الدین حصیری، فقیه و محدّث حنفی قرن ششم و هفتم• جمال الدین محمود حلوی، از مشایخ طریقت گُلشَنیه و مؤلف تذکره مشایخ خلوتیه• جمال الدین ساوجی، سید جمال الدین محمد بن یونس ساوجی (ساوی )، مشهور به جمال الدین مجرد، زاهد، عارف و از اقطاب طریقت قلندریه در قرن هفتم • جمال الدین فضل الله، جمالی دهلوی ، حامد بن فضل اللّه ، شاعر، تذکره نویس و از مشایخ سهروردیه هند• سیدجمال الدین اسدآبادی، عالم مشهور و ضداستعماری شیعه• جمال الدین محقق خوانساری، معروف به «جمال المحققین» محدث، اصولی، حکیم، متکلم، از فقهای امامیه و از دانشمندان پر آوازه ایران• جمال الدین محمد آق سرایی، آقْ سرایی، جمال الدین محمد بن محمد بن محمدبن فخرالدین رازی (د ۷۹۱ق/۱۳۸۹م). ادیب، مفسر و طبیب• جمال الدین محمد اقسرایی طبیب، عارف و محقق قرن هشتم هجری• جمال الدین محمد بن عمر، جمال الدین محمد بن عمر بن احمـد بن هبـة اللّه بن محمد بن ابی جَراده ، فقیه ، ریاضیدان و شارح آثار ریاضی در قرن هفتم • جمال الدین یوسف شامی، جمال الدین یوسف بن حاتم شامی عاملی از عالمان سده هفتم هجری• جمال الدین اصفهانی، حاج آقاجمال اصفهانی، از علمای ایران در قرن چهاردهم هجری• جمال الدین یوسف بن تغری بردی ، ابو المحاسن جمال الدین یوسف بن تغری بردی بن عبدالله ظاهری حنفی (حدود ۸۱۲- ۸۷۴ ق) مورخ مسلمان• جمال الدین کاپلان، از مبلغان و فعالان سیاسی ترکیه در قرن چهاردهم هجری/ بیستم میلادی• جمال الدین اخوی، از قضات دانشمند و بزرگ دادگستری در دوران پهلوی
...


کلمات دیگر: