پایه نردبان یا قصفه قوم انبوهی و یکدیگر را سپوختن .
قصفه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( قصفة ) قصفة. [ ق َ ف َ ] ( ع اِ ) پایه نردبان. || قصفه قوم ؛ انبوهی و یکدیگر را سپوختن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پاره ای ریگ توده فرودریده. ( منتهی الارب ). قطعة من رمل تنقصف. ( اقرب الموارد ).ج ، قَصْف ، قُصْفان. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || رقت ارطی و تنگی آن. ( منتهی الارب ). رقة الارطی. ( اقرب الموارد ).
قصفة. [ ق َ ف َ ] (ع اِ) پایه ٔ نردبان . || قصفه ٔ قوم ؛ انبوهی و یکدیگر را سپوختن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پاره ای ریگ توده ٔ فرودریده . (منتهی الارب ). قطعة من رمل تنقصف . (اقرب الموارد).ج ، قَصْف ، قُصْفان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رقت ارطی و تنگی آن . (منتهی الارب ). رقة الارطی . (اقرب الموارد).
کلمات دیگر: