کلمه جو
صفحه اصلی

قصیصه

فرهنگ فارسی

یکی قصیص یا شتر که از وی اثر رکاب را ببرند . یا شتر که بر وی طعام و توشه دان و رخت خانه را بار کنند .

لغت نامه دهخدا

( قصیصة ) قصیصة. [ ق َ ص َ ] ( ع اِ ) یکی قصیص. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قصیص شود. || شتر که از وی اثر رکاب را ببرند. ( منتهی الارب ). البعیر یقص به اثر الرکاب. ( اقرب الموارد ). || قِصّة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || شتر که بر وی طعام و توشه دان و رخت خانه را بار کنند. ( منتهی الارب ). الزاملة الصغیرة یحمل علیها الطعام و المتاع لضعفها. ( اقرب الموارد ). || گروه فراهم آمده در جائی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || تودری است. ( تحفه حکیم مؤمن ). نباتی است که در بیخ کماة روید، و گویند تودری است. ( فهرست مخزن الادویة ). رجوع به قصیص شود.

قصیصة. [ ق َ ص َ ] (ع اِ) یکی قصیص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصیص شود. || شتر که از وی اثر رکاب را ببرند. (منتهی الارب ). البعیر یقص به اثر الرکاب . (اقرب الموارد). || قِصّة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتر که بر وی طعام و توشه دان و رخت خانه را بار کنند. (منتهی الارب ). الزاملة الصغیرة یحمل علیها الطعام و المتاع لضعفها. (اقرب الموارد). || گروه فراهم آمده در جائی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تودری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نباتی است که در بیخ کماة روید، و گویند تودری است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به قصیص شود.



کلمات دیگر: