کلمه جو
صفحه اصلی

قضبه

فرهنگ فارسی

اسپست یا شاخ درخت گیاه که تر و تازه خورده شود .

لغت نامه دهخدا

( قضبة ) قضبة. [ ق ِ ب َ ] ( ع اِ ) گله از شتران و گوسفندان. || ( ص ) سبک و باریک اندام ازمردان و شترمادگان. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قضبة. [ ق َ ب َ ] ( ع اِ ) اسپست. || شاخ درخت. ( منتهی الارب ). || تیر ناتراشیده از شاخ درخت.نبع. ج ، قَضَبات. || گیاه که تر و تازه خورده شود. ج ، قَضْب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قضبة. [ ق َ ب َ ] (ع اِ) اسپست . || شاخ درخت . (منتهی الارب ). || تیر ناتراشیده از شاخ درخت .نبع. ج ، قَضَبات . || گیاه که تر و تازه خورده شود. ج ، قَضْب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


قضبة. [ ق ِ ب َ ] (ع اِ) گله از شتران و گوسفندان . || (ص ) سبک و باریک اندام ازمردان و شترمادگان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: