آنچه بکرانه دندان گزند و خورند
قضمه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( قضمة ) قضمة. [ ق ُ م َ ] ( ع اِ ) آنچه به کرانه دندان گزند و خورند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). گویند: ماذقت قضمة؛ ای مایقضم علیه ، ای شیئاً. ( منتهی الارب ).
قضمة. [ ق ُ م َ ] (ع اِ) آنچه به کرانه ٔ دندان گزند و خورند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: ماذقت قضمة؛ ای مایقضم علیه ، ای شیئاً. (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: