کلمه جو
صفحه اصلی

قصرانی

لغت نامه دهخدا

قصرانی. [ ق َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قصران ، و آن دو قصر است به نام قصران داخل و قصران خارج ،و این هر دو از نواحی ری محسوبند. ( لباب الانساب ) ( معجم البلدان ). رجوع به قصران داخل و قصران خارج شود.

قصرانی. [ ق َ ] ( اِخ ) احمدبن حسین بن ابوالقاسم بن علی قصرانی. از مردم قصران خارج و یکی از مشایخ زیدیه است. تولد او در اذون قصران به سال 495 هَ. ق. اتفاق افتاد. سمعانی از وی روایت دارد. ( معجم البلدان ).

قصرانی. [ ق َ ] ( اِخ ) محمدبن ابان بن عایشة. برادر ولیدبن ابان و از راویان است. وی از هشام بن عبداﷲ روایت کند و از ضعاف است. ( لباب الانساب ).

قصرانی . [ ق َ ] (اِخ ) احمدبن حسین بن ابوالقاسم بن علی قصرانی . از مردم قصران خارج و یکی از مشایخ زیدیه است . تولد او در اذون قصران به سال 495 هَ . ق . اتفاق افتاد. سمعانی از وی روایت دارد. (معجم البلدان ).


قصرانی . [ ق َ ] (اِخ ) محمدبن ابان بن عایشة. برادر ولیدبن ابان و از راویان است . وی از هشام بن عبداﷲ روایت کند و از ضعاف است . (لباب الانساب ).


قصرانی . [ ق َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قصران ، و آن دو قصر است به نام قصران داخل و قصران خارج ،و این هر دو از نواحی ری محسوبند. (لباب الانساب ) (معجم البلدان ). رجوع به قصران داخل و قصران خارج شود.



کلمات دیگر: