کلمه جو
صفحه اصلی

ضیفی

فرهنگ فارسی

جد ملک الحارث الرایش حمیری

لغت نامه دهخدا

ضیفی. [ ض َ ] ( اِخ ) جد ملک الحارث الرایش حمیری. ( مجمل التواریخ و القصص ص 154 ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ضَیْفِی: میهمانم - میهمانانم(در اصل کلمه ضیف مصدر است ، و مصدر تثنیه و جمع ندارد و برای همین در عبارت "وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی " به صورت مفرد آورده شده درحالیکه چند نفر مهمان بودند)
ریشه کلمه:
ضیف (۶ بار)
ی (۱۰۴۴ بار)

میهمان. . اصل ضیف چنانکه راغب گفته به معنی میل است «ضافَ اِلی کَذا» یعنی به سوی آن میل کرد. علت تسمیه میهمان بضیف آن است که به طرف انسان میل می‏کند و به منزل او وارد می‏شود. در مفردات و اقرب گفته: ضیف چون در اصل مصدر است لذا مفرد و جمع در آن یکسان است و جمع بسته نمی‏شود. آن در آیه فوق جمع است و نیز در آیه . ولی گاهی جمع آن اضیاف، ضیوف، ضیفان و اضائف آمده (اقرب).


کلمات دیگر: