کلمه جو
صفحه اصلی

ضمر

فرهنگ فارسی

دوسیدن شکم به پشت یا باریک میان شدن .

لغت نامه دهخدا

ضمر. [ ض َ ] ( ع ص ) مرد هموارشکم و باریک و لطیف اندام. ( منتهی الارب ). مرد هموارشکم لطیف بدن نازک اندام. ( منتخب اللغات ). باریک میان. ( دهار ). || اسب باریک ابرو( ؟ ). ( منتهی الارب ). اسبی که ابروانش باریک باشد ( ؟ ). ( منتخب اللغات ). || تنگ هرچه باشد. ( منتهی الارب ). ضیق. || نهانی. ( منتهی الارب ).

ضمر. [ ض َ ] ( اِخ ) کوهی است به بلاد بنی سعد. ( منتهی الارب ).

ضمر. [ ض ُ ] ( اِخ ) کوهی است به بلاد بنی قیس. ( منتهی الارب ).

ضمر. [ ض ُ / ض ُ م ُ ] ( ع اِمص ) لاغری. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). سبکی گوشت. ( منتهی الارب ).

ضمر. [ ض ُ / ض ُ م ُ ] ( ع مص ) دوسیدن شکم بپشت. چسبیدن شکم بپشت. ( منتهی الارب ). || باریک میان شدن. باریک میان شدن اسب. ( زوزنی ).

ضمر. [ ض َ ] (اِخ ) کوهی است به بلاد بنی سعد. (منتهی الارب ).


ضمر. [ ض َ ] (ع ص ) مرد هموارشکم و باریک و لطیف اندام . (منتهی الارب ). مرد هموارشکم لطیف بدن نازک اندام . (منتخب اللغات ). باریک میان . (دهار). || اسب باریک ابرو(؟). (منتهی الارب ). اسبی که ابروانش باریک باشد (؟). (منتخب اللغات ). || تنگ هرچه باشد. (منتهی الارب ). ضیق . || نهانی . (منتهی الارب ).


ضمر. [ ض ُ ] (اِخ ) کوهی است به بلاد بنی قیس . (منتهی الارب ).


ضمر. [ ض ُ / ض ُ م ُ ] (ع اِمص ) لاغری . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). سبکی گوشت . (منتهی الارب ).


ضمر. [ ض ُ / ض ُ م ُ ] (ع مص ) دوسیدن شکم بپشت . چسبیدن شکم بپشت . (منتهی الارب ). || باریک میان شدن . باریک میان شدن اسب . (زوزنی ).


فرهنگ عمید

لاغری، کم گوشتی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)

جدول کلمات

لاغری

پیشنهاد کاربران

کم گوشتی


کلمات دیگر: