کلمه جو
صفحه اصلی

شاپور دوم

دانشنامه عمومی

شاپور دوم یا شاپور بزرگ یا شاپور ذوالاکتاف از ۳۰۹ تا سال ۳۷۹ میلادی، دهمین پادشاه ساسانی بود. بعد از برادرش آذرنرسی برتخت نشست. او پسر هرمز دوم بود. مدت سلطنت او هفتاد سال بود. او پس از قدرت گرفتن، اعرابی که بخش های جنوبی شاهنشاهی ساسانی را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند به شدت تنبیه کرد و امنیت را به مرزهای جنوبی بازگرداند. در دوران او، ایران در جنگ با روم موفقیت های بزرگی بدست آورد. شاهنشاهی او هم زمان بود با پذیرش مسیحیت به عنوان دین رسمی در امپراتوری روم، به همین دلیل شاپور مسیحیان ایران را مورد آزاد و اذیت قرار داد. او پادشاهی مقتدر بود و در دوران او شاهنشاهی ساسانی یک دوره رونق و شکوه را تجربه کرد. او از جمله آخرین شاهان ساسانی است که خودشان را از نژاد خدایان می انگشتاند. کتیبه هایی از او در تاق بستان به یادگار مانده است.
تفضلی، احمد (۱۳۷۸). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۴۶۹-۶.
دریایی، تورج (۱۳۹۲a). امپراتوری ساسانی. ترجمهٔ خشایار بهاری. تهران: نشر فرزان روز. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۲۱-۳۸۸-۶.
دریایی، تورج (۱۳۹۲b). ساسانیان. ترجمهٔ شهناز اعتمادی. تهران: انتشارات توس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۵-۷۲۹-۶.
زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۶۴). تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام. تهران: انتشارات امیرکبیر.
زرین کوب، عبدالحسین؛ زرین کوب، روزبه (۱۳۹۰). تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان). ۳. تهران: سمت. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۳۰-۴۴۴-۵.
شیپمان، کلاوس (۱۳۹۰). مبانی تاریخ ساسانی. ترجمهٔ کیکاووس جهانداری. تهران: فرزان روز. شابک ۹۶۴-۳۲۱-۲۲۸-۹.
کریستن سن، آرتور (۱۳۶۷). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
فرای، ریچارد نلسون (۱۳۸۸). تاریخ باستانی ایران. ترجمهٔ مسعود رجب نیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۲۹۲-۵.
نتصر، امنون (۱۳۵۱). «شاهان ساسانی در تلمود شاپور اول، شاپور دوم و یزدگرد اول». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. تهران: دانشگاه تهران. آبان ۱۳۵۱ (۷۸): ۹ تا ۲۴. دریافت شده در ۷ مهٔ ۲۰۱۴.
نینا ویکتورونا، پیگولوسکایا (۱۳۷۴). ترجمهٔ عنایت الله رضا. «شاپور دوم و رایزن او گهشتازاد». ایران شناخت. تهران: انجمن ایران شناسان کشورهای مشترک المنافع و قفقاز. زمستان ۱۳۷۴ (۱): ۲۱ تا ۳۰. دریافت شده در ۷ مهٔ ۲۰۱۴.
۳ نفر از پادشاهان ساسانی و شخصیت های مهم ساسانی و دوره های بعدی شاپور نام گرفتند. شاپور برگرفته از ایرانی باستان xšāyaθiyahyā-puθra- به معنی «پسر پادشاه» و در اصل باید عنوان باشد که از دهه های پایانی قرن ۲ میلادی به عنوان اسم شخصی به کار رفته، گرچه در لیست اسامی پادشاه های پارتی در تاریخ نگاری عرب-پارسی نابه همگام دیده می شود. صورت های دیگر این نام شامل پارتی šhypwhr، ساسانی:šhpwr-y، پهلوی مانوی: š’bwhr، پهلوی کتاب نویس šhpwhl، ارمنی šapowh، سریانی šbwhr، سغدی š’p(‘)wr، یونانی Sapur, Sabour ,Sapuris، لاتین Sapores ,Sapor، عربی سابور و شابور، فارسی نو شاپور، شاهپور و شاهفور است.
منابع رومی می گویند که شاپور دوم خود را «برادر خورشید و ماه» می پنداشته است. همچنین منابع ارمنی و کلاسیک می گویند که شاهان ساسانی خورشید و ماه را می پرستیدند؛ ولی چنین چیزی را در منابع ساسانی نمی یابیم. اما می توان ۲ احتمال را در نظر گرفت:
علاوه بر داستان افسانه ای گذاشتن تاج شاهی بر شکم مادر شاپور دوم، داستان های دیگری هم دربارهٔ او در منابع فارسی و عربی آمده است. گفته اند که در جوانی چنان هوشمندانه رفتار می کرد که مایه تسلی مقامات و موبدان بود. آمده است شبی در تیسفون با شنیدن همهمه مردم از خواب پرید و جوای علت آن شد. به او گفتند علت آن انبوه جمعیتی است که قصد گذشتن از پل رودخانه دجله را دارند. پس فرمود پل دیگری بزنند تا یکی برای گذر از شرق به غرب و دیگری برای گذر از غرب به شرق آن باشد. سرگذشت شاپور دوم در شاهنامه تا حدودی با زندگی شاپور اول درآمیخته و عمدتاً جنگ های او با اعراب، عشقش به مالکه و سفرش به روم را بیان می کند. حمله اعراب به شاهنشاهی ساسانی در شاهنامه با نام طابر، ملقب به شیردل همراه است. طایر رئیس غسانی ها است که سرانجام شاپور دوم او را تا قلعه ای در یمن تعقیب می کند و برای تنبیه او و بسیاری دیگر از اعراب، کتف آن ها را سوراخ می کند. شاپور دوم به کمک مالکه، دتر طایر، که مادرش نوشا، عمه شاپور بود، به درون قلعه راه می یابد. ماله زیبا به پادشاه دل بسته و با فرستادن پیامی با یادآوری پیوند خونی اش، به شاپور دوم می گوید که چنانچه پادشاه از وی خواستگاری کند، راه ورود به قلعه را به وی نشان می دهد. شاپور دوم شرط را می پذیرد و به قلعه راه می یابد، اما ماجرا با کشته شدن مالکه، به علیت خیانت به خاندانش به پایان می رسد.


کلمات دیگر: