کلمه جو
صفحه اصلی

کمان جوله

فرهنگ فارسی

( اسم ) آلتی که کمان را در آن جا دهند قربان : ( ز بهر جنگ دشمن دست نابرده بزه گردد غلامان ترا هزمان ( هر دم ) کمان اندر کمان جوله ) . ( فرخی عبد )

لغت نامه دهخدا

کمان جوله. [ ک َ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) قربان باشد که کمان در آن کنند. ( فرهنگ رشیدی ). به معنی قربان که کمان در آن گذارند چرا که جوله به معنی ترکش است ، چون قربان بی ترکش نبندند لهذا چنین گفته شد و آن را نیم لنگ نیزگفته اند. ( آنندراج ) ( غیاث ). جایی که در آن کمان گذارند. غلاف کمان. ( ناظم الاطباء ). کمان چوله. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان چوله شود.


کلمات دیگر: