کلمه جو
صفحه اصلی

منتهب

فرهنگ فارسی

مال غارت شده و به یغما رفته

لغت نامه دهخدا

منتهب. [ م ُ ت َ هَِ ] ( ع ص ) غارت کننده و غنیمت گیرنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). آنکه می رباید و غارت می کند و به یغما می برد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اسب چیره در رفتار. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به انتهاب شود.

منتهب. [ م ُ ت َ هََ ] ( ع ص ) مال غارت شده و به یغما رفته. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) در عبارت «و عبدانهم بالمنتهب » موضعی است که واقعه ای در آن روی داده و گویند مصدر میمی است به معنی انتهاب و گویند موضع انتهاب. ( از اقرب الموارد ). رجوع به انتهاب شود.

منتهب . [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) مال غارت شده و به یغما رفته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) در عبارت «و عبدانهم بالمنتهب » موضعی است که واقعه ای در آن روی داده و گویند مصدر میمی است به معنی انتهاب و گویند موضع انتهاب . (از اقرب الموارد). رجوع به انتهاب شود.


منتهب . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) غارت کننده و غنیمت گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه می رباید و غارت می کند و به یغما می برد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اسب چیره در رفتار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتهاب شود.



کلمات دیگر: