کلمه جو
صفحه اصلی

ضال


مترادف ضال : بیراه، گمراه، گمشده، گمگشته، کنار، عناب

متضاد ضال : هادی

فارسی به انگلیسی

stray

عربی به فارسی

گمراه , منحرف , بيراه , نابجا , کجراه


مترادف و متضاد

بیراه، گمراه، گمشده، گمگشته ≠ هادی


کنار


عناب


۱. بیراه، گمراه، گمشده، گمگشته
۲. کنار
۳. عناب ≠ هادی


فرهنگ فارسی

گمراه، بیراه، آواره
( اسم ) میوه سدر دشتی کنار دشتی عناب .
ابو عبدالرحمن معویه بن عبدالکریم ضال و علت اشتهار او بدین صفت آن است که در طریق مکه راهرا گم کرد نه اینکه در دین گمراه باشد

فرهنگ معین

(لّ ) [ ع . ] (اِفا. ) گمراه .

لغت نامه دهخدا

ضال. ( ع اِ ) درخت که از آن کمان کنند. کُنار که از باران آب بخورد. کُنار دشتی یا درخت دیگر. کُنار. درخت کُنار دشتی. ( منتخب اللغات ). میوه ای است سرخ چون عناب و آن را بفارسی کُنار خوانند و بعربی ثمرةالسّدر خوانند و در هندوستان بِبْر گویند. ( آنندراج ) ( برهان ). اسم سدر جبلی است. سدر. ( تذکره انطاکی ). سدر دشتی. نام ثمر سدر است. درختی است در بادیه و ذکرش در اشعار بسیار آمده. ( نزهة القلوب ).

ضال. ( اِخ ) ذات الضال ؛ موضعی است.

ضال. [ ضال ل ] ( ع ص ) گمراه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( منتخب اللغات ). گمره. غوی. تائه. بیراه. ( دهار ). بیره. ج ، ضالون ( مهذب الاسماء )، ضالین :
بس ز نقش لفظهای مثنوی
صورتش ضالست و هادی معنوی.
مولوی.
چونکه از میخانه مستی ضال شد
تسخر و بازیچه اطفال شد.
مولوی.
وحشتت همچون موکل می کشد
که بجوی ای ضال منهاج رشد.
مولوی.
- ضال بن ضال ؛ شتمی است عربان را. ( منتهی الارب ). یُقال : ضال ٌ بال ؛ اتباع. ( مهذب الاسماء ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ضال ؛ غلامی که راه خانه مولی گم کرده بی قصد اباق. بخلاف آبق که قصد گریز نیز دارد. کذا فی الجرجانی. در اصطلاح فقهی ضال ،انسان یا حیوان گمشده است.

ضال. [ ضال ل ] ( اِخ ) ابوعبدالرحمن معویةبن عبدالکریم ضال. وعلت اشتهار او بدین صفت آن است که در طریق مکه راه را گم کرد، نه اینکه در دین گمراه باشد. ( سمعانی ).

ضال . (اِخ ) ذات الضال ؛ موضعی است .


ضال . (ع اِ) درخت که از آن کمان کنند. کُنار که از باران آب بخورد. کُنار دشتی یا درخت دیگر. کُنار. درخت کُنار دشتی . (منتخب اللغات ). میوه ای است سرخ چون عناب و آن را بفارسی کُنار خوانند و بعربی ثمرةالسّدر خوانند و در هندوستان بِبْر گویند. (آنندراج ) (برهان ). اسم سدر جبلی است . سدر. (تذکره ٔ انطاکی ). سدر دشتی . نام ثمر سدر است . درختی است در بادیه و ذکرش در اشعار بسیار آمده . (نزهة القلوب ).


ضال . [ ضال ل ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن معویةبن عبدالکریم ضال . وعلت اشتهار او بدین صفت آن است که در طریق مکه راه را گم کرد، نه اینکه در دین گمراه باشد. (سمعانی ).


ضال . [ ضال ل ] (ع ص ) گمراه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتخب اللغات ). گمره . غوی . تائه . بیراه . (دهار). بیره . ج ، ضالون (مهذب الاسماء)، ضالین :
بس ز نقش لفظهای مثنوی
صورتش ضالست و هادی معنوی .

مولوی .


چونکه از میخانه مستی ضال شد
تسخر و بازیچه ٔ اطفال شد.

مولوی .


وحشتت همچون موکل می کشد
که بجوی ای ضال منهاج رشد.

مولوی .


- ضال ّبن ضال ؛ شتمی است عربان را. (منتهی الارب ). یُقال : ضال ٌ بال ؛ اتباع . (مهذب الاسماء). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ضال ّ؛ غلامی که راه خانه ٔ مولی گم کرده بی قصد اباق . بخلاف آبق که قصد گریز نیز دارد. کذا فی الجرجانی . در اصطلاح فقهی ضال ّ،انسان یا حیوان گمشده است .

فرهنگ عمید

۱. گمراه، بیراه.
۲. آواره.

جدول کلمات

گمراه , آواره

پیشنهاد کاربران

ضال در اصل ضالّ یا ضالل بر وزن فاعل از ریشه ضلّ یا ضلل می آید و به معنای گمراه شده است در سوره فاتحه کلمه آخر هم ذکر شده
ولاالضالین=در اضل ولا الضالّین یا ولا الضاللین = غیر از گمراه شوندگان است.
لطفا به سوره توحید ( فاتحه ) قرآن کریم نیز مراجعه فرمائید

ضال: گمراه
زال: پیر، سفید موی، نام پدر رستم


کلمات دیگر: