کلمه جو
صفحه اصلی

لاعلاج


مترادف لاعلاج : لاجرم، مجبور، ناچار، ناگزیر

برابر پارسی : بی درمان

فارسی به انگلیسی

hopeless, incurable, irremediable

مترادف و متضاد

لاجرم، مجبور، ناچار، ناگزیر


فرهنگ فارسی

بی درمان ناچار ناگریز . یا لاعلاجی . ضرورت ناچااری .
ناگزیر . ناچار

لغت نامه دهخدا

لاعلاج. [ ع ِ ] ( ع ص مرکب ) ( از: لا + علاج ) بی درمان. || ناچار. ناچاره. لابد. ناگزیر. بی چاره. بدون چاره. بضرورت. بالضّرورة. چاره ناپذیر.

فرهنگ عمید

۱. ناچار، ناگزیر.
۲. (صفت ) بی درمان.

پیشنهاد کاربران

در گویش یزدی ناعلاج گویند.

بیماری درمان ناپذیر


کلمات دیگر: