مترادف لاعلاجی : استیصال، بیچارگی، ناچاری، ناگزیری
لاعلاجی
مترادف لاعلاجی : استیصال، بیچارگی، ناچاری، ناگزیری
فارسی به انگلیسی
compelled, forced, helpless, [adv.] necessarily, ofnecessity
مترادف و متضاد
خلی، بیچارگی، نومیدی، لاعلاجی، نومیدی زیاد
استیصال، بیچارگی، ناچاری، ناگزیری
لغت نامه دهخدا
لاعلاجی. [ ع ِ ] ( حامص مرکب ) ناگزیری. ناچاری. ضرورت. بی چارگی. لابدی.
پیشنهاد کاربران
بینوا نومیدی زیاد بیچارگی
کلمات دیگر: