کلمه جو
صفحه اصلی

طاقه


مترادف طاقه : تا، تار، لا، توپ، دست

فارسی به انگلیسی

piece, bolt, piece(of cashmere, etc.)

piece(of cashmere, etc.)


عربی به فارسی

انرژي , بنيه , نيروي حياتي , طاقت , استقامت , پرچم


مترادف و متضاد

تا


تار، لا


توپ


دست


۱. تا
۲. تار، لا
۳. توپ
۴. دست


فرهنگ فارسی

تا، لا، تار، یک تارازریسمان، یک دسته ازموی، یک دسته ریحان، یک عددازجامه یایک قواره پارچه
( اسم ) ۱ - قدرت توانایی تاب توان . ۲ - تحمل . ۳ - حد اکثر مالیاتی که می توان از یک زمین گرفت .
ده کوچکی است از دهستان زیلائی بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز . دهی از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز - ۲۸ هزار گزی باختری قلعه زارگرس کنار شوسه مسجد سلیمان به هفت چشمه جلگه - کرم سیر - مالاریائی سکنه ۱۴٠ شیعه لری و بختیاری .

فرهنگ معین

(ق ) [ ع . طاقة ] (اِ. ) ۱ - یک تار از ریسمان . ۲ - واحدی برای شمارش پارچه یا جامه .

لغت نامه دهخدا

طاقه . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قلعه ٔ زراس شهرستان اهواز در 28هزارگزی باختری قلعه ٔ زراس . کنار شوسه ٔ مسجدسلیمان به هفت چشمه . جلگه . گرمسیر. مالاریائی با 140 تن سکنه . آب آن از چاه وقنات . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


طاقه. [ ق َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز در 26هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان و 4هزارگزی خاور مسجدسلیمان به لالی. سکنه آن 50 نفر است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

طاقه. [ ق َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز در 28هزارگزی باختری قلعه زراس. کنار شوسه مسجدسلیمان به هفت چشمه. جلگه. گرمسیر. مالاریائی با 140 تن سکنه. آب آن از چاه وقنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

طاقه . [ ق َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز در 26هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان و 4هزارگزی خاور مسجدسلیمان به لالی . سکنه ٔ آن 50 نفر است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


طاقة. [ ق َ ] (ع اِ) طاقت . رجوع به طاقت شود. || یک تار از ریسمان . (برهان ) (غیاث اللغات ). تار. لا. توی . یک تاه از رسن . (منتهی الارب ). || یقال : طاقةُ ریحان . (منتهی الارب ). یک شاخ از ریحان . یک طاقه ٔ ریحان . || طاقه ای از زعفران . یک تا از آن . || لاغ . یک لاغ سپرغم . || رمش . یک شاخ از شاخهای سبزی . || یک عدد از جامه ٔ ابریشمی وغیره . (برهان ) (غیاث اللغات ). و در شرح قران السعدین نوشته که : چنانکه در اسب رأس و در فیل زنجیر آرند، همچنین در جامه طاقه استعمال کنند. (غیاث اللغات ). || یک جامه ٔ درست نبریده ابریشمی یا پشمی . یک طاقه ٔ شال ، یک طاقه ٔ برک ، یک طاقه ٔ آغری ، یک طاقه ٔ ترمه ٔ کشمیری ، یک طاقه ٔ پوست بخارائی ، یک طاقه ٔ خز. اندازه ٔ معلوم از جامه و پارچه . یک قواره ، یک تخته از جامه . || قوت . (المنجد). || جهد. (دهار). تاب . طاقت . تحمل . || ورقة. توّ (چنانکه در پیاز و امثال آن ). طلق ؛ حجرٌ برّاق یتحلل اذ دق الی طاقات صغار دقاق . هر یک از ورقه های گونه ٔ پیاز . ج ، طاقات .


فرهنگ عمید

واحد شمارش جامه، پارچه، و مانند آن: یک طاقه عبا، یک طاقه شال.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۱۷°۲′۱۴″ شمالی ۵۴°۲۴′۱۳″ شرقی / ۱۷.۰۳۷۲۲° شمالی ۵۴.۴۰۳۶۱° شرقی / 17.03722; 54.40361
طاقه (به عربی: ولایة طاقة ) یکی از شهرها و شهرستان های استان ظفار در کشور پادشاهی عمان است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی طَاقَةَ: طاقت - منتهای تحمل
ریشه کلمه:
طوق (۴ بار)

طوق و طاقت هر دو به معنی قدرت است . گفتند ما را امروز قدرت مقابله با جالوت و لشکریانش نیست. * . فکر می‏کنیم مراد از اصر و تکلیف شاق همان است که در اثر نا فرمانی به بنی اسرائیل آمد چنانکه فرموده: . و نظیر قتل نفس در توبه از عبادت گوساله که موسی فرمود . ظاهراً مراد از «ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ» عقوبات معاصی است که بر گذشتگان رسید چنانکه در جوامع الجامع فرموده یعنی گفتند: خدایا تکلیف شاقّ بر ما نفرما چنانکه بر گذشتگان فرموده‏ای و نیز عقوباتی را که قدرت آنها را نداریم بر ما تحمیل نکن و گرنه در صدر آیه فرموده «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً اِلّا وُسْعَها». در بعضی از تفاسیر شیعه و سنّی از قبیل جوامع الجامع و کشّاف در تفسیر این آیه نقل شده که در شریعت پیشینیان اگر به بدن یا لباس کسی نجاستی می‏رسید لازم بود آن محل را قطع کنند. در وسائل کتاب طهارت باب اول از تهذیب از امام صادق علیه السلام نقل شده: «قالَ کانَ بَنُو اِسْرائیلُ اِذا اَصابَ اَحَدَهُمْ قَطْرَةٌ مِنَ الْبَوْلِ قَرَضُوا لُخُومَهُمْ بِالْمَقاریضِ وَ قَدْ وَسَعَ اللّهُ عَلَیْکُمْ بِاَوْسَعِ ما بَیْنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَجَعَلَ لِکُمُ الْماءَ طَهُوراً فَانْظُرواکَیْفَ تَکُونُونَ». این سخن در ضمن حدیثی در تفسیر برهان و در تفسیر بیضاوی به لفظ «قطع موضع النجاسة» نقل شده و اللّه العالم و شاید مراد از «لحوم»گوشت بدن نباشد. * . به احتمال قوی مراد از اطاقه در آیه اتیان شی‏ء با مشقت کثیره است و ضمیر «یُطیقُونَهُ» به صوم راجع است یعنی بر آنانکه روزه را به زحمت و مشقّت کثیره می‏گیرند روزه نیست بلکه فدیه و طعام مسکین است. و این حکم ساخوردگان و غیره است که روزه بر آنهاسخت و طاقت فرسا است. در المیزان فرموده: اطاقه چنانکه بعضی گفته‏اند صرف تمام قدرت در فعل است و لازمه آن وقوع فعل با مشقت است. در المنار گوید: اطاقه پائین‏ترین قدرت بر شی‏ء است عرب «اطاق الشی‏ء» نمی‏گوید مگر آنگاه که قدرتش بر شی‏ء در نهایت ضعف است به طوری که با طاقت فرسائی متحمل می‏شود. کلام راغب نیز در معنی «طاقة» قریب به این مضمون است و چون اطاقه از باب افعال است قهراً شخص خودش را به تحمل وادار می‏کند و آن توأم با مشقّت است. علی هذا احتیاج نداریم به‏آن که گفته‏اند: خداوند کسانی را که قدرت روزه دارند بین روزه و فدیه مخیّر کرده و آن در صورتی بود که روزه تازه واجب شده بود و مردم عادت نداشتند سپس این حکم با جمله «فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ» که در آیه بعدی است نسخ گردید. و در نسخ نیز گفته‏اند: که فقط حکم غیر عاجزان نسخ گردید و عاجزان در تحت عموم باقی ماندند. ملاحظه آیات 183 تا 187 بقره نشان می‏دهد که در یک سیاق و در بیان حکم اند داعی نداریم که بگوئیم: آیه دوم اولی را نسخ کرده است، اشتباه از آن جاست که «یُطیقُونِهُ» را به معنی قدرت گرفته‏اند روایتی نیز در تأیید گفته ما داود است در تفسیر عیاشی از حضرت باقر علیه السلام نقل شده: فی قوله «وَ عَلَی الَّذینَ یُطیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکین» قالَ: الشَّیْخُ الْکَبیرُ وَالَّذی یَأْخُذُهُ الْعِطاشُ» در حدیث دیگری «هُوَ الشَّیْخُ الْکَبیرُ لا یَسْتَطیعُ وَ الْمَریضُ»در روایت سوم: «الشَّیْخَ الْکَبیرُ وَ الَّذی یَأْخُذُهُ الْعَطاشُ» در حدیث چهارم: «اَلْمَرْءَةُ تَخافُ عَلی وَلَدَها وَ الشَّیْخُ الْکَبیرُ». روایت پنجم نیز قریب به آنها است . * . طوق آن است که در گردن گذاشته شود خلقتاً مثل طوق کبوتر یا صنعتاً مثل طوق طوق طلا و نقره (راغب) یعنی آنچه را بخل کرده و در راه خدا نداده‏اند روز قیامت با آن طوق زده شوند و آن طوقی در گردنشان می‏شود در روایت مراد از آیه مانع الزّکوة است در بعضی احادیث است که مال زکوی و در بعضی زمین آن، در گردن مانع الزّکوة طوق می‏شود و در بعضی مار اقرع طوق می‏شود. ظاهراً همان مال به مار مبدّل خواهد شد. رجوع شود به «کنز».

پیشنهاد کاربران

تای


کلمات دیگر: