کلمه جو
صفحه اصلی

غدار


مترادف غدار : جفاکار، جورپیشه، بی وفا، پیمان شکن، خائن، محتال، محتاله، محیل، مکار

برابر پارسی : بدکار، نا بکار، بد سرشت، بد نهاد، ستمکار

فارسی به انگلیسی

treacherous, traitor


مترادف و متضاد

جفاکار، جورپیشه


بی‌وفا، پیمان‌شکن، خائن


محتال، محتاله، محیل، مکار


۱. جفاکار، جورپیشه
۲. بیوفا، پیمانشکن، خائن
۳. محتال، محتاله، محیل، مکار


فرهنگ فارسی

بسیارغدرکننده، بی وفا، خائن، حیله گر
( صفت ) ۱ - بی وفا پیمان شکن . ۲ - مکار محیل : فریبنده .
جمع غادر

فرهنگ معین

(غَ دّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بی وفا. ۲ - در فارسی به معنی مکار، حیله گر، پیمان شکن .

لغت نامه دهخدا

غدار. [ غ َ رِ ] (ع ص ) یا غدار؛ یعنی ای زن بیوفاء، دشنام است او را.(منتهی الارب ). یا غدار بالبناء علی الکسر، دشنامی از برای زن است و آن از چیزهایی است که اختصاص به ندادارد و معنی آن یا غادرة است و در شتم مرد یا غُدَرو در جمع آن یا آل غدر گویند. (از اقرب الموارد).


غدار. [ غ َدْ دا ] (ع ص ) بی وفا (مذکر و مؤنث در وی یکسان است ). تأنیث آن غداره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار بی وفا. (غیاث اللغات ). پیمان شکن و خیانت کننده به کسی ، گفته اند غدر در اصل به معنی اخلال در چیزی و ترک آن وضع شده و معنی نقض عهد، مأخوذ از آن است . (از اقرب الموارد). مرد یا زن پیمان شکن و خیانتکار. غادر. غادرة. (از اقرب الموارد). ختار. (ترجمان القرآن ذیل ختار). رجوع به ختار شود. زنهارخوار. زینهارخوار. غدرکننده . پرغدر. || در نثر و نظم فارسی علاوه بر معانی فوق بیشتر به معنی مکار و محیل و فریبنده به کار رفته است :
اگر خدای بخواهد به مدتی نزدیک
مراد خویش برآری ز دشمن غدار.

فرخی .


قول و عمل چون به هم آمد بدانک
رسته شدی از تن غدار خویش .

ناصرخسرو.


بدان کآن تشنه ٔ دنیای غدّار
بتر از تشنه ٔ آب است بسیار.

ناصرخسرو.


رش و سنگ کم و ترازوی کژ
همه تدبیر مرد غدار است .

ناصرخسرو.


اقوال پسندیده مدروس گشته ... و عالم غدار، و زاهد مکار. (کلیله و دمنه ). ملک در اکرام آن کافرنعمت غدار افراط نمود. (کلیله و دمنه ). آنکه ... شوخ چشمی سپهر غدار دیده بود سبک روی به کار آورد. (کلیله و دمنه ).
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است
می خور که زمانه دشمن غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است .

خیام (رباعیات چ فروغی ).


چو طوطی ارچه همه منطقم نه غمّازم
چو تیغ گرچه همه گوهرم نه غدارم .

خاقانی .


خاقانی از این خانه و خان غدار
برخیز و به خانه بان کلیدش بسپار.

خاقانی .


کیست دنیا زنی است مکاره
چیست در خانه ٔ زن غدار.

خاقانی .


چون ابوالحسن سیمجور فساد آن کار و کساد آن بازار مشاهدت کرد با زمانه ٔ غدار یار شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 59). و عرصه ٔ آن ولایت از خبث و فساد آن غداران پاک گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 29). روی به ولایت آن کافر غدار نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 39).
دو سرهنگ غدار چون پیل مست
بر آن پیلتن برگشادند دست .

نظامی .


جای من گر گرفت غداری
عنکبوتی تنید بر غاری .

نظامی .


در بن این خاکدان عالم غدار
اشک فشان همچو شمع چند گدازم .

عطار.


یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدار.

سعدی .


شکر آنان خورند زین غدار
که نیابند زهر درشکرش .

سعدی .


حقوق صحبتم آویخت دست در دامن
که حسن عهد فراموش کردی ای غدار.

سعدی .



غدار. [ غ ِ ] (ع مص ) به معنی مغادرة است . (منتهی الارب ). مصدر غادر است به معنی ترک کردن و باقی گذاشتن . (از اقرب الموارد).


غدار. [ غ ِ ] ( ع مص ) به معنی مغادرة است. ( منتهی الارب ). مصدر غادر است به معنی ترک کردن و باقی گذاشتن. ( از اقرب الموارد ).

غدار. [ غ َ رِ ] ( ع ص ) یا غدار؛ یعنی ای زن بیوفاء، دشنام است او را.( منتهی الارب ). یا غدار بالبناء علی الکسر، دشنامی از برای زن است و آن از چیزهایی است که اختصاص به ندادارد و معنی آن یا غادرة است و در شتم مرد یا غُدَرو در جمع آن یا آل غدر گویند. ( از اقرب الموارد ).

غدار. [ غ َدْ دا ] ( ع ص ) بی وفا ( مذکر و مؤنث در وی یکسان است ). تأنیث آن غداره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار بی وفا. ( غیاث اللغات ). پیمان شکن و خیانت کننده به کسی ، گفته اند غدر در اصل به معنی اخلال در چیزی و ترک آن وضع شده و معنی نقض عهد، مأخوذ از آن است. ( از اقرب الموارد ). مرد یا زن پیمان شکن و خیانتکار. غادر. غادرة. ( از اقرب الموارد ). ختار. ( ترجمان القرآن ذیل ختار ). رجوع به ختار شود. زنهارخوار. زینهارخوار. غدرکننده. پرغدر. || در نثر و نظم فارسی علاوه بر معانی فوق بیشتر به معنی مکار و محیل و فریبنده به کار رفته است :
اگر خدای بخواهد به مدتی نزدیک
مراد خویش برآری ز دشمن غدار.
فرخی.
قول و عمل چون به هم آمد بدانک
رسته شدی از تن غدار خویش.
ناصرخسرو.
بدان کآن تشنه دنیای غدّار
بتر از تشنه آب است بسیار.
ناصرخسرو.
رش و سنگ کم و ترازوی کژ
همه تدبیر مرد غدار است.
ناصرخسرو.
اقوال پسندیده مدروس گشته... و عالم غدار، و زاهد مکار. ( کلیله و دمنه ). ملک در اکرام آن کافرنعمت غدار افراط نمود. ( کلیله و دمنه ). آنکه... شوخ چشمی سپهر غدار دیده بود سبک روی به کار آورد. ( کلیله و دمنه ).
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است
می خور که زمانه دشمن غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است.
خیام ( رباعیات چ فروغی ).
چو طوطی ارچه همه منطقم نه غمّازم
چو تیغ گرچه همه گوهرم نه غدارم.
خاقانی.
خاقانی از این خانه و خان غدار
برخیز و به خانه بان کلیدش بسپار.
خاقانی.
کیست دنیا زنی است مکاره
چیست در خانه زن غدار.
خاقانی.
چون ابوالحسن سیمجور فساد آن کار و کساد آن بازار مشاهدت کرد با زمانه غدار یار شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 59 ). و عرصه آن ولایت از خبث و فساد آن غداران پاک گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 29 ). روی به ولایت آن کافر غدار نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 39 ).

غدار. [ غ ُدْ دا ] (ع ص ،اِ) ج ِ غادِر. (اقرب الموارد). رجوع به غادر شود.


فرهنگ عمید

بسیار غدرکننده، بی وفا، خائن، حیله گر، فریب کار.

دانشنامه عمومی

غدار (فیلم). غدار (به هندی: Khuddar) یا خوددار فیلمی محصول سال ۱۹۹۴ و به کارگردانی اقبال دورانی است. در این فیلم بازیگرانی همچون گوویندا، کاریسما کاپور، قادرخان، شاکتی کاپور ایفای نقش کرده اند.
۲۵ مارس ۱۹۹۴ (۱۹۹۴-03-۲۵) (هند)

پیشنهاد کاربران

بی وفا

فریفتگار

خائن و حیله گر معنی اولیه و درست تر هستند اما در فارسی خیلی جاها غدار را بیشتر به معنی بدنهاد و بدسرشت و ظالم استفاده کرده اند.

هو
صیغه مبالغه. بسیار خیانت کننده.


کلمات دیگر: