مترادف شاب : برنا، جوان، نوجوان
متضاد شاب : پیر
معامله کردن , انتخاب کردن , شکاف دادن , ترکاندن , خشکي زدن پوست , زدن , مشتري , مرد , جوانک , شکاف , ترک , ف ک , نوباوگان , جواني , شباب , شخص جوان , جوانمرد , جوانان
داراي نيروي شباب , جوان , باطراوت
برنا، جوان، نوجوان ≠ پیر
شاب . (ع اِ) زاج و ژاک . (ناظم الاطباء). رجوع شود به شب و زاج . || خرمل است (فهرست مخزن الادویه ). || اسم درخت ماهودانه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
مسعودسعد.
مسعودسعد.
سعدی .
حافظ.
حافظ.
شاب . [ ب ب ] (اِخ ) الظریف . (661 - 688 هَ . ق .). محمدبن عفیف . او را دیوانی است . (کشف الظنون ). محمدبن سلیمان بن علی بن عبداﷲ التلمسانی معروف به شاب الظریف شاعری باریک اندیش و دارای اشعار پسندیده و لطیف بود. در قاهره تولد و در دمشق وفات یافت . او را دیوان شعری است که بطبع رسیده است . (اعلام زرکلی ج 3 ص 902 از فوات الوفیات ج 2 ص 211). محمدبن سلیمان بن علی (شمس الدین ) التلمسانی بن الشیخ عفیف الدین التلمسانی . قاضی شهاب الدین در باره ٔ او گوید:... مردم روزگار وی خاصه اهل دمشق شیفته ٔ اشعارش بودند... جماعتی از دوستان او را دیدم که هیچیک از شاعران را از او برتر نمیشمردند و اشعار وی را با تعظیم و بزرگداشت روایت میکردند. بیشتر اشعارش از رشاقت لفظی بهره مند است . حفظ اشعار او آسان است و از لغات عامیانه خالی نیست ... وی در جوانی بچنگال اجل گرفتار آمد... شیخ صلاح الدین گویند: شاعری است نیکوسخن ، پسر شاعر نیکوسخن . در جوانی درگذشت . وفاتش در دمشق و تولدش در قاهره اتفاق افتاد. او را دیوانی است که در بیروت و مصر بنام دیوان الشاب الظریف بطبع رسیده و دیگر مقامه ای است که بنام مقامة ابن العفیف التلمسانی در دمشق چاپ شده است . (معجم المطبوعات ج 1 ص 186). و رجوع به ابن عفیف تلمسانی شود.
شاب . [ شاب ب ] (ع ص ) جوان از وقت بلوغ تا سی وچهار سال . (دهار). مرد جوان . شباب بفتح جمع و منه الحدیث : سیدا شباب اهل الجنة، و بجز این کلمه فاعل بر وزن فعال جمع بسته نمیشود. و به شبان به ضم و شبیه بتحریک نیز جمع بسته میشود. (منتهی الارب ). و آن بزرگتر از غلام و کوچکتر از کهل باشد و آن از بیست ویک سالگی تا سی وپنج سالگی است . (مسعودی ). کسی را گویند که سن او بین سی و چهل سال باشد و شیخ مرد بسیار سال را خوانند و آن پس از کهل آید و کهل کسی را گویند که روزگار شبابش سرآمده باشد و شاب شرعاً از پانزده سالگی یا از حد بلوغ است تا سی سالگی مادام که موی سپید نشده باشد و کهول از سی سالگی است تا پنجاه سالگی و شیخ شرعاً زیاده از پنجاه سالگی است . چنین آمده است در البیرجندی بنقل از المغرب . و در جامع الرموز در بیان نماز جماعت آمده است که شابه بتشدید لغةً دختری را گویند که سنش بین نوزده و سی وسه سال باشد و شرعاً از پانزده سالگی است تا بیست ونه سالگی . و در همان کتاب در باب ایمان آمده است که شاب لغة از نوزده سالگی و کهل از سی وچهارسالگی است و شیخ از پنجاه ویک سالگی تا پایان عمر. و چنین آمده است در التتمة، و در قاموس یاد شده است که همانا کهل از سی ویک سالگی است و شیخ ازپنجاه سالگی تا پایان عمر. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
۱ضربه زدن معمول با دست ۲گام بلند برداشتن – قدم – گام
گیاهی است