مترادف طافح : بیخود، شراب خواره، مدهوش، مست، سیاه مست، کچول، شراب باره، دائم الخمر
طافح
مترادف طافح : بیخود، شراب خواره، مدهوش، مست، سیاه مست، کچول، شراب باره، دائم الخمر
فارسی به انگلیسی
drunk
مترادف و متضاد
۱. بیخود، شرابخواره، مدهوش، مست، سیاهمست، کچول
۲. شرابباره، دائمالخمر
بیخود، شرابخواره، مدهوش، مست، سیاهمست، کچول
شرابباره، دائمالخمر
فرهنگ فارسی
مست پرازشراب، آنکه شراب بسیارخورده مست مست باشد
مست شرابخواره که از خود خبر ندارد . یا مست طافح . سیاه مست مست مست .
مست پر از شراب که از خود خبر ندارد
مست شرابخواره که از خود خبر ندارد . یا مست طافح . سیاه مست مست مست .
مست پر از شراب که از خود خبر ندارد
فرهنگ معین
(فِ ) [ ع . ] (ص . ) مست شرابخواره که از خود خبر ندارد.
لغت نامه دهخدا
طافح. [ ف ِ ] ( ع ص ) مست پر از شراب که از خود خبر ندارد. ( منتهی الارب ). بدمست که پر شده باشد از شراب. ( غیاث اللغات ). مست طافح که بیش نتواند آشامید. پر از شراب. ( مهذب الاسماء ). سیاه مست. مست ِ مست. مستی مست. لول. مست ِ خراب :
هر که از خُم ِّ می مدح تو جامی نوش کرد
تا نگردد مست طافح کی نهد از دست جام.
هر که از خُم ِّ می مدح تو جامی نوش کرد
تا نگردد مست طافح کی نهد از دست جام.
سوزنی.
|| لبالب. سرشار. فایض. پُرِ پُر.فرهنگ عمید
مست.
پیشنهاد کاربران
سرمست
کلمات دیگر: