کلمه جو
صفحه اصلی

واتگر


مترادف واتگر : سخن سرا، سخنگو، سخنور، داستانسرا، قصه سرا، قصه گو، پوستین دوز، فراء

مترادف و متضاد

۱. سخنسرا، سخنگو، سخنور
۲. داستانسرا، قصهسرا، قصهگو
۳. پوستیندوز، فراء


فرهنگ فارسی

سخنور، سخن گو، شاعر، پوستین دوز
( صفت ) پوستین دوز : (( نهاده روی بحضرت چنانکه رو به پیر به تیم واتگران آید از درتیماس ... ) ) ( ا بو العباس عنبر . لفا اق . ۱۴۱ )

فرهنگ معین

(گَ ) (ص فا. ) ۱ - سخن گو. ۲ - سخنور، قصه خوان . ۳ - شاعر.
(گَ ) (ص . ) پوستین دوز.

(گَ) (ص فا.) 1 - سخن گو. 2 - سخنور، قصه خوان . 3 - شاعر.


(گَ) (ص .) پوستین دوز.


لغت نامه دهخدا

واتگر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) شاعر و افسانه گو. سخنور و قصه خوان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). از: وات + گر ( پسوند شغل ومبالغه ). ( حاشیه برهان چ معین ). || پوستین دوز بود. ( فرهنگ اسدی ) ( صحاح الفرس ) ( برهان ) ( رشیدی ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) :
چو پوست ِروبه بینی به خان واتگران
بدان که تهمت او دنبه ای بسر کار است .
رودکی ( از لغت فرس اسدی ).
نهاد روی به حضرت چنانکه روبه پیر
به تیم واتگران آید از در تیماس.
ابوالعباس عنبر( از لغت فرس اسدی ).
منت خدای را که به بازار عدل او
باز است جفت صعوه و گرگ است واتگر.
شمس فخری ( معیار جمالی از فرهنگ جهانگیری ).
از: وات ( = پوستین ) + گر ( پسوند شغل و مبالغه ). || ( اِ )به معنی رودخانه. ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ). نام رودخانه ای. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

پوستین دوز.
۱. سخنور، سخنگو.
۲. شاعر.
۳. قصه گو.

۱. سخنور؛ سخنگو.
۲. شاعر.
۳. قصه‌گو.


پوستین‌دوز.


جدول کلمات

سخنور, شاعر, قصه گو, پوستین دوز, وتگر, افسانه گو


کلمات دیگر: