کلمه جو
صفحه اصلی

گذرا


مترادف گذرا : بی دوام، زودگذر، موقت

فارسی به انگلیسی

evanescent, fugitive, passing, impermanent, through, momentary, perishable, short-lived, temporal, temporary, thorough, transient, transitional, transitory


evanescent, fugitive, impermanent, momentary, short-lived, temporal, temporary, transitory, passing, through, perishable, thorough, transient, transitional

مترادف و متضاد

بی‌دوام، زودگذر، موقت


transient (صفت)
تند، نا پایدار، کوتاه، زود گذر، فانی، گذرا، فراگذر

فرهنگ فارسی

فعلی که مفعول بی‌واسطه می‌پذیرد متـ . متعدی فعل گذرا، فعل متعدی transitive verb


گذرنده، رونده( آب گذرا، جهان گذران )
۱ - ( صفت ) گذرنده : ماریگ ته جوییم شما آب گذرا . ۲ - زود گذر موقت .

فرهنگ معین

(گُ ذَ ) (ص فا. ) ۱ - گذرنده . ۲ - زودگذر، موقت .

لغت نامه دهخدا

گذرا. [ گ ُ ذَ ] ( نف ) گذرنده : ما ریگ ته جوئیم شما آب گذرا. || موقت. زودگذر. بی اعتبار.

فرهنگستان زبان و ادب

{transitive} [زبان شناسی] فعلی که مفعول بی واسطه می پذیرد متـ . متعدی فعل گذرا، فعل متعدی transitive verb

پیشنهاد کاربران

مختصر


در حال عبور


کلمات دیگر: