برابر پارسی : چشمگیر
زایدالوصف
برابر پارسی : چشمگیر
مترادف و متضاد
نگفتنی، غیر قابل توصیف، زائدالوصف
فرهنگ فارسی
بیش از آنچه وصف کنند، فوق بیان وخارج ازوصف
زیاده از حد بیان بیش ازحد : سزهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و گیاستی و فهم و فراستی زاید الوصف داشت . توضیح در عربی بحالت ترکیب وصفی ( الزائد الوصف ) آمده و بصورت قید - چنانکه در فارسی مستعمل است - در عربی دیده نشده زائد بدین معنی با عن یا علی بکار می رود : زائد علی الحد یا زائدت علی الحد یا زائد عن الحد .
فوق بیان و بیش از حد
زیاده از حد بیان بیش ازحد : سزهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و گیاستی و فهم و فراستی زاید الوصف داشت . توضیح در عربی بحالت ترکیب وصفی ( الزائد الوصف ) آمده و بصورت قید - چنانکه در فارسی مستعمل است - در عربی دیده نشده زائد بدین معنی با عن یا علی بکار می رود : زائد علی الحد یا زائدت علی الحد یا زائد عن الحد .
فوق بیان و بیش از حد
فرهنگ معین
( ~ُ لْ وَ ) [ ع . ] (ص مر. ) بیش از حد بیان ، وصف ناشدنی .
لغت نامه دهخدا
زایدالوصف. [ دِ دُل ْ وَ ] ( ع ص مرکب ) زائد الوصف. فوق بیان و بیش از حد. ( ناظم الاطباء ). بسیار زیاد. ( فرهنگ نظام ) : سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت. ( گلستان ). برخی از این معامله بسمعش رسیده و زایدالوصف رنجیده. ( گلستان ). این کلمه بحالت ترکیب وصفی ( الزاید الوصف ) صحیح است ولی بحالت ترکیب اضافی بمعنی فوق بیان و خارج از وصف. چنانکه اکنون در میان فارسی زبانان مستعمل است و در گلستان سعدی هم آمده ، در عربی دیده نشده ، و زائد بدین معنی با «عن » یا «علی » بکار میرود: زاید علی الحد یا زائد عن الحد.
فرهنگ عمید
بیش از حد معمول، فوق بیان و خارج از وصف.
فرهنگ فارسی ساره
چشمگیر
کلمات دیگر: