مترادف ماتم دیده : ماتم زده، عزادار، مصیبت رسیده، سوگوار، ماتمی
ماتم دیده
مترادف ماتم دیده : ماتم زده، عزادار، مصیبت رسیده، سوگوار، ماتمی
فرهنگ فارسی
کسی که یکی از اقوامش فوت کرده عزادار جمع : ماتم دیدگان : ازان چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده است زور دست تدبیرم. ( صائب آنند. )
لغت نامه دهخدا
ماتمدیده. [ ت َ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ملول و غمگین. || عزادار. ( ناظم الاطباء ). ماتمی. ( آنندراج ) :
از آن چون زلف ماتمدیدگان ژولیده زنجیرم
که چون برگ خزان دیده ست زور دست تدبیرم.
از آن چون زلف ماتمدیدگان ژولیده زنجیرم
که چون برگ خزان دیده ست زور دست تدبیرم.
صائب ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
مصیبت دیده، سوگوار.
واژه نامه بختیاریکا
سینه سوخته
کلمات دیگر: