مترادف گذشت : اغماض، بخشایش، بخشودن، چشم پوشی، درگذشتن، سماحت، عفو، لوطی گری، سپری، گذر
گذشت
مترادف گذشت : اغماض، بخشایش، بخشودن، چشم پوشی، درگذشتن، سماحت، عفو، لوطی گری، سپری، گذر
فارسی به انگلیسی
forbearance, forgiveness, generosity, go-by, lenity, mercy, pardon, passage, passing, progress, quarters, remission, sufferance, tolerance, toleration
generous, disposition, remission, ability to do without a thing
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
۱. اغماض، بخشایش، بخشودن، چشمپوشی، درگذشتن، سماحت، عفو، عفو، لوطیگری
۲. سپری، گذر
اغماض، بخشایش، بخشودن، چشمپوشی، درگذشتن، سماحت، عفو، عفو، لوطیگری
سپری، گذر
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) گذشتن عبور . ۲ - سپری شدن مرور ( زمان ) : هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد زهیچ آموزگار . ( رودکی ) ۳ - بخشایش عفو . ۴ - بلند همتی جوانمردی : شماها نمیدانید چه شیرین است وقتی آدم میتواند گذشت داشته باشد فدارکاری کند ... . ۵ - ( اسم ) راه گذرگاه . ۶ - جز بجز صرف نظر از ( گذشت از ... از گذشت ... ) : ای شرع پروری که گذشت از جناب تو دولت بهر دری که رود ایرمان بود . ( کمال اسماعیل ) از گذشت مصطفی و مجتبی جز مرتضی عالم دین را نیارد کس معمر داشتن . ( سنائی ) ۷ - آن سوی آن طرف آن جانب : گذشت دریای شور مک. معظمه است . ( یعنی از دریای شور گذشته در آن طرف مک. معظمه است ) ۸ - ( اسم ) گذشته رفته : گذشت برگشت ندارد .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بشد گیو با خستگان سوی کوه
ز جان گشته سیر و ز گیتی ستوه
سبک خستگان را سوی دژ کشید
ز آسودگان لشکری برگزید
چنین گفت کاین کوه سرخان ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست
طلایه ز کوه اندر آمد به دشت
بدان تا بر ایشان نیابد گذشت.
ای شرع پروری که گذشت از جناب تو
دولت بهر دری که رَوَد ایرمان بود.
کمال اسماعیل ( دیوان چ بمبئی 1307 هَ. ق. ص 115 ).
جز کتاب اﷲ و عترت ز احمد مرسل نماند
یادگاری کآن توان تا روز محشر داشتن
از گذشت مصطفی و مجتبی جز مرتضی
عالم دین را نیارد کس معمر داشتن.
که رضوان ندید آنچنان در بهشت.
بجز خواب و خوردن ندارند کار.
که دارددر این دشت مأوای خود.
هرکه نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.
بشد گیو با خستگان سوی کوه
ز جان گشته سیر و ز گیتی ستوه
سبک خستگان را سوی دژ کشید
ز آسودگان لشکری برگزید
چنین گفت کاین کوه سرخان ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست
طلایه ز کوه اندر آمد به دشت
بدان تا بر ایشان نیابد گذشت .
فردوسی (شاهنامه ٔ چ بروخیم ج 4 ص 897).
|| (ق ) پس و بعد. (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). در مقام غیر و جز هم استعمال میشود. (برهان ).غیر و سوای . (آنندراج ) :
ای شرع پروری که گذشت از جناب تو
دولت بهر دری که رَوَد ایرمان بود.
کمال اسماعیل (دیوان چ بمبئی 1307 هَ . ق . ص 115).
جز کتاب اﷲ و عترت ز احمد مرسل نماند
یادگاری کآن توان تا روز محشر داشتن
از گذشت مصطفی و مجتبی جز مرتضی
عالم دین را نیارد کس معمر داشتن .
حکیم سنایی (ازآنندراج ).
گذشت از خورشهای چینی سرشت
که رضوان ندید آنچنان در بهشت .
خواجه گنجوی (از آنندراج ).
گذشت از پرستیدن کردگار
بجز خواب و خوردن ندارند کار.
نظامی (از آنندراج ).
گذشت از شما کیست از دام ودد
که دارددر این دشت مأوای خود.
نظامی .
|| کنایه از قطع شدن نفس آخرین آدمی زاد است . (برهان ). || آن طرف (یعنی گذشته از): گذشت دریای شور مکه ٔ معظمه است ، یعنی از دریای شور گذشته در آن طرف مکه ٔ معظمه واقع شده است . (آنندراج ). || (مص مرخم ، اِمص ) گذشتن . عبور کردن . (برهان ). || (فعل ماضی ) ماضی گذشتن بمعنی عبور و ترک دادن هم آمده است که از ترک و تجرید باشد و تجاوز از گناه وتقصیر را نیز گویند، یعنی دیگر این کار نمیکند و مآل این دو معنی یکی است چه هر دو را غرض ترک دادن باشد. (برهان ). || (اِمص ) بخشش . بخشایش . انفاق . ترک . بذل . هبه . بخشیدن وامی . || جوانمردی . || صرف نظر کردن . اغماض . عفو. بخشیدن سوء ادب در گفتار یا کرداری : مرد باید گذشت داشته باشد، آدم باید گذشت داشته باشد. || مضی . مرور. گذشت زمان :
هرکه نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.
رودکی .
تا همگان برگذشت روزگار مسلمان شدند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 117). || (ن مف ) رفته . گذشته : گذشت آنچه گذشت . گذشت برگشت ندارد. || با پیشوند سر آید و معنی حکایت و داستان و افسانه دهد :
نبشته بر این هر دو آلوده طشت
چو خون سیاوش بسی سرگذشت .
نظامی .
طلسمی برانگیزم از ناف دشت
که افسانه سازند از آن سرگذشت .
نظامی .
|| با حرف اضافه «از» آید و معنای استثناء دهد :
کنم مدیح کریمی که از گذشت حرم
جز آستانه ٔ او قبله ٔ خلایق نیست .
سوزنی .
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] بخشش، بخشایش.
۳. [مجاز] صرف نظر کردن از چیزی.
* گذشت داشتن: (مصدر لازم ) [مجاز] عفو و بخشایش داشتن.
* گذشت کردن: (مصدر لازم ) [مجاز] عفو کردن، بخشودن.
۱. [مجاز] گذشتن؛ گذر کردن: ◻︎ هر که نامخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار (رودکی: ۵۳۲).
۲. [مجاز] بخشش؛ بخشایش.
۳. [مجاز] صرف نظر کردن از چیزی.
〈 گذشت داشتن: (مصدر لازم) [مجاز] عفو و بخشایش داشتن.
〈 گذشت کردن: (مصدر لازم) [مجاز] عفو کردن؛ بخشودن.
دانشنامه عمومی
مجید محسنی
آذر شیوا
حیدر صارمی
دلیله نمازی
ژان
هومر
ربکا
محسن میلانی
حسین محسنی