کلمه جو
صفحه اصلی

شاغل


برابر پارسی : کاردار، کارمند، پیشه ور

فارسی به انگلیسی

having a (specified) business, occupying


working, occupier, operative, workingman


عربی به فارسی

ساکن , مستاجر , اشغال کننده


مترادف و متضاد

practitioner (اسم)
شاغل، شاغل مقام طبابت یا وکالت

فرهنگ فارسی

درکاررونده، بکاروادارنده، کاروپیشه داشتن
۱ - در کار دارنده به کار وادارنده . ۲ - بازدارنده مانع . ۳ - کار و پیشه ای که شخص را مشغول سازد جمع : شاغلین . یا شغل شاغل . کار و پیشه ای که شخص را مشغول سازد .

فرهنگ معین

(غِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - به کار وادارنده . ۲ - دارندة پیشه و کار.

لغت نامه دهخدا

شاغل. [غ ِ ] ( ع ص ) مشغول کننده. ( دهار ). در کار دارنده. ( منتهی الارب ). شغله به ؛ جعله مشغولاً فهو شاغل. ( اقرب الموارد ). ج ، شواغل. ( دهار ). || شغل شاغل ؛ مبالغة. تقول «انا فی شغل شاغل ». ( اقرب الموارد ). کارگران. در تأکید گویند. ( ناظم الاطباء ) :
جهانیان بمهمات خویش مشغولند
مرا به روی تو شغلیست از جهان شاغل.
سعدی.
|| مانع و بازدارنده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : در میانه آن محاصره و مهم بزرگ که در پیش پادشاه اسلام بود از سرحد خراسان شاغلی پیدا شد و فتقی حادث و خاطر عاطر پادشاه از آن هاجم ناگاه و ناجم نااندیشیده متشوش و متوزع شد. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 38 ). || در تداول اداری ، مشغول به خدمت ، در مقابل منتظر خدمت و بازنشسته و برکنار از خدمت.

فرهنگ عمید

۱. دارای شغل، مشغول به کار.
۲. (اسم ) مانع: جهانیان به مهمّات خویش مشغول اند / مرا به روی تو شغلی ست از جهان شاغل (سعدی۲: ۶۵۴ ).

فرهنگ فارسی ساره

پیشه ور، کاردار


واژه نامه بختیاریکا

دَرمَد دِار

پیشنهاد کاربران

کسی که شغل دارد

کارورز، سرگرمِ کار ( در بسیاری باره ها )

نمونه:
. . . همه ی کوشش خود را بکار بسته تا پرخاش ها و دست از کار شستن های کارگران سرگرمِ کار ( شاغل ) در پیمانکاری های نفتی را در چارچوب تنگ خواست های بیش تر خرده ریز اقتصادی بگنجاند.

برگرفته از یادداشتی در دستِ کار

از دید من، هیچکدام از برابرهای یاد شده در بالا ( کاردار، کارمند، پیشه ور ) بگونه ای باریک، برابر واژه ی از ریشه عربی �شاغل� نیستند. آمیخته واژه ی �پیشه ور�، چنانچه بازتاب دهنده ی رسته ای از کارورزان نبود، می توانست با اندک چشم پوشی بجای �شاغل� بکار رود. کاربرد �سرگرمِ کار� که از آن چون برابر یاد نموده ام نیز با آنکه از دربرگیرندگی بسیار بیش تری برخوردار بوده ( رسمی، پیمانی، روزمزد و . . . ) و بهتر در بسیاری از گزاره ها می نشیند نیز به همین شَوَند ( دربرگیرندگی ) از روشنایی بسنده برخوردار نیست. به هر رو، شاید آمیخته واژه ی �کارورز�، هم اکنون، بهترین جایگزین باشد.


کلمات دیگر: