کلمه جو
صفحه اصلی

شارب


مترادف شارب : سبیل، آشامنده، نوشنده

فارسی به انگلیسی

hair of the moustache growing beyond the upper lip, hair of the moustache growing

hair of the moustache growing


مترادف و متضاد

whisker (اسم)
ریش، شارب، موی اطراف گونه و چانه، جاروب کوچک

سبیل


آشامنده، نوشنده


۱. سبیل
۲. آشامنده، نوشنده


فرهنگ فارسی

آشامنده، نوشنده، شارب خمر، باده خوار، میخوار، سبیل، موهای پشت لب، بروت، سبیلت هم میگویند
۱ - ( اسم ) نوشنده آشامنده شارب خمر . ۲ - ( اسم ) موی روی لب مرد سبیل
بروت یکی از دوبروت یا مازاد بروت که بر لب زبرین گذرد .

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) نوشنده . ۲ - (اِ. ) سبیل ، سبلت .

لغت نامه دهخدا

شارب. [ رِ ] ( ع ص ) آب نوشنده. آشامنده. ج ، شَرب. جج ، شروب. ( منتهی الارب ). || شرابخواره. ج ، شَرب. ( مهذب الاسماء ). در اصطلاح فقهیون ، آنکه مسکر می آشامد. شارب الخمر، شرابخوار. باده خواره : و اگر توبه کنند زانی و شارب خمر... ( تفسیر ابوالفتوح ج 1 چ 1 ص 271 ).

شارب. [ رِ ] ( ع اِ ) بروت. ( السامی فی الاسامی ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). یکی از دو بروت. بروت یک سوی لب زبرین. تثنیه ، شاربان. ( دهار ) ( اقرب الموارد ). و شاربین. رجوع به شاربین شود. || مازاد بروت که بر لب زبرین گذرد. آبخوری.پیش بروت. موی سبلت که از دو جانب یا میان لب زبرین بروی دهان ریزد. ( از اقرب الموارد ) : ینبغی للمحتسب ان یکون مواظبا علی سنن رسول اﷲ صلعم من قص الشارب و نتف الابط و حلق العانة و تقلیم الاظفار.
هر کس که شراب حسد و حقد تو نوشد
ساقی دهدش مژده ببرکندن شارب.
سوزنی.
- شارب گرفتن ؛ ساده کردن بروت. احفاء. ( تاج المصادر بیهقی ). نیک بریدن بروت.( منتهی الارب ذیل ح ف و ).
- شارب مکرود ؛ شارب بریده. ( منتهی الارب ).
|| سبلت. ( السامی فی الاسامی ) ( منتهی الارب ). تمام سبلت را شارب گویندو به این اعتبار تثنیه ندارد بلکه به اعتبار اطراف و اجزایش جمع بسته میشود. ج ، شوارب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || واحد شارِبَین و آن دو کناره بیرون ایستاده در زیر دسته شمشیر است. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به شاربان شود. || ( اِمص ) سستی و ناتوانی جانور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

شارب . [ رِ ] (ع ص ) آب نوشنده . آشامنده . ج ، شَرب . جج ، شروب . (منتهی الارب ). || شرابخواره . ج ، شَرب . (مهذب الاسماء). در اصطلاح فقهیون ، آنکه مسکر می آشامد. شارب الخمر، شرابخوار. باده خواره : و اگر توبه کنند زانی و شارب خمر... (تفسیر ابوالفتوح ج 1 چ 1 ص 271).


شارب . [ رِ ] (ع اِ) بروت . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ). یکی از دو بروت . بروت یک سوی لب زبرین . تثنیه ، شاربان . (دهار) (اقرب الموارد). و شاربین . رجوع به شاربین شود. || مازاد بروت که بر لب زبرین گذرد. آبخوری .پیش بروت . موی سبلت که از دو جانب یا میان لب زبرین بروی دهان ریزد. (از اقرب الموارد) : ینبغی للمحتسب ان یکون مواظبا علی سنن رسول اﷲ صلعم من قص الشارب و نتف الابط و حلق العانة و تقلیم الاظفار.
هر کس که شراب حسد و حقد تو نوشد
ساقی دهدش مژده ببرکندن شارب .

سوزنی .


- شارب گرفتن ؛ ساده کردن بروت . احفاء. (تاج المصادر بیهقی ). نیک بریدن بروت .(منتهی الارب ذیل ح ف و).
- شارب مکرود ؛ شارب بریده . (منتهی الارب ).
|| سبلت . (السامی فی الاسامی ) (منتهی الارب ). تمام سبلت را شارب گویندو به این اعتبار تثنیه ندارد بلکه به اعتبار اطراف و اجزایش جمع بسته میشود. ج ، شوارب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || واحد شارِبَین و آن دو کناره ٔ بیرون ایستاده در زیر دسته ٔ شمشیر است . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). رجوع به شاربان شود. || (اِمص ) سستی و ناتوانی جانور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

۱. = سِبیل
۲. [قدیمی] آشامنده، نوشنده.

دانشنامه عمومی

شارِب به نوع ویژه ای از مو یا پرهای حسگر در بعضی جانوران، به ویژه پستانداران و پرندگان، گفته می شود. این موهای دراز و از جنس کراتین به عنوان نوعی حسگر طبیعی مسئول انتقال نوسان های خود به پایه شان در پوست و از آنجا به مغز هستند. در انتهای هر کدام از موهای شارب در پوست عصب های فشرده ای قرار دارند که مسئول حس چنین نوسان هایی هستند. همهٔ نخستیان به جز انسان دارای شارب های حسگر هستند.شارب های حسگر یک گربه خانگی.   یک سمور آبی با شارب های خود در پارک حیات وحش ایگل هایتس.   ریزشارب های یک موش آزمایشگاهی.   شارب های حسی و نامتحرک بر روی پوزهٔ یک اسب.
شارب ها را می توان در پستاندارانی چون سگ، گربه، خرس، و خوک دریایی یافت. در بعضی از این جانوران وجود شارب ها بسیار مهم و حیاتی هستند و سیگنال های رسیده از حسگرهای شاربی بخش بزرگی از توانایی مغز در پردازش سیگنال های لمسی را از آن خود دارند. برای نمونه در سگ ها اغلب بخش های مغز که مختص پردازش اعصاب لمسی صورت هستند در ارتباط با بخش های آرواره بالایی و شارب ها هستند. می توان هر یک از شارب های یک سگ را به بخش معینی در مغز آن پیوند داد.
شارب های حسگر یک گربه خانگی.
یک سمور آبی با شارب های خود در پارک حیات وحش ایگل هایتس.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] موی پشت لب بالا که به لب زیرین برسد را در اصطلاح شارب می گویند. از احکام آن در بابهای طهارت، صلات، حج و حجر سخن گفته اند.
آن مقدار از موی سبیل که لبها را پوشانده شارب گویند.برخی شارب را به خود سبیل نیز معنا کرده اند. لیکن برخی لغویان آن را نادرست دانسته اند. بسیاری از آنان تنهاهمان معنای ذکر شده در شناسه را ذکر کرده اند.
احکام شارب
← مستحبات و مکروهات در شارب
۱. ↑ القاموس المحیط، واژه «شرب».۲. ↑ لسان العرب ج۱، ص۴۹۱.
...

پیشنهاد کاربران

موی روئیده شده در پشت لب

هوووووووووووو
سالک افتخار میکند به امت رسول الله! چشم بادامی های قشنگ هموطن از لطف و کرامت شما سالک پاک صمیمانه سپاس گزار است! از لطف و ادب شما سالک پاک شد ! چشمان زیبای شما هموطنان زیباروی چشم بادامی چشمان بصیرت به سالک پاک بی ریا عطا کرد !هووووووووووووووووووو
منابع• https://www.youtube.com/watch?v=MS9CFElHL28



کلمات دیگر: