کلمه جو
صفحه اصلی

هبت


مترادف هبت : بخشش، بذل، دهش، عطا، هبه

مترادف و متضاد

بخشش، بذل، دهش، عطا، هبه


فرهنگ فارسی

۱-(مصدر ) بخشیدن عطاکردن . ۲- (اسم ) انعام عطا : (( چودرجهان هبت خاطرتومی بیند چگونه خواندعقل آفتاب راواهب . ) ) (عثمان مختاری ) ۳- ( فتوت ) بخشیدن کبیراست رفیق را به کبیری دیگر وبعضی این معنی را جایزنداشتهاند چه تصرف است درحر
زدن فرود آوردن

فرهنگ معین

(هِ بَ ) ( ~. ) [ ع . هبة ] (اِمص . ) انعام ، عطا.

لغت نامه دهخدا

هبت. [ هَِ ب َ ] ( ع اِمص ) بخشش. انعام. ( ناظم الاطباء ). عطا. رجوع به هبة شود :
هر دو از هیبت و هبت به دووقت
همچو گل خاضع و چو مل جبار.
خاقانی.
|| در اصطلاح علم فتوت ، بخشیدن کبیر است رفیق را به کبیری دیگر و بعضی این معنی جایز نداشته اند، چه تصرف است در حُر. ( نفائس الفنون ص 197 ). رجوع به مدخل های کبیر و رفیق شود.
- دریاهبت ؛ کسی که بخشش و عطایش فراوان باشد. آن کس که در بخشش چون دریاست :
دریاهبتی و کوه هیبت
کز ذات تو این و آن ببینم.
خاقانی.

هبت. [ هََ ] ( ع مص ) زدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). زدن ، یا زدن با شمشیر که منجر به قتل شود. ( معجم متن اللغة ). || فرودآوردن.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فروآوردن چیزی را از منزلتش. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). || پست گردانیدن و فروافکندن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || نادان شمردن کسی را. نسبت حمق به کسی دادن. ( معجم متن اللغة ). || به حیرت افکندن کسی را. || خاموش گردانیدن کسی را. ساکت کردن کسی را. ( معجم متن اللغة ). || بددل گردیدن. گفته میشود: هبت الرجل ( مجهولا )؛ بددل و جبان گردید آن مرد. ( ناظم الاطباء ). جبان شدن. ( اقرب الموارد ). شاید قلب مکانی بهت باشد. || بیخرد گردیدن. ( منتهی الارب ). بیخرد و کم عقل شدن. ( ناظم الاطباء ). || بی خرد بودن. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). || فرود آمدن از قدر و منزلت. ( معجم متن اللغة ). هبت طائر؛ پریدن با وله و اشتیاق بدون راهنمائی. ( معجم متن اللغة ).

هبة. [ هَِ ب َ ] ( ع مص ، اِمص ) ( از«وهَ ب » ) بخشش و انعام. ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان علامه جرجانی ). بخشیدن چیزی را. ( منتهی الارب ). بخشیدن و دادن چیزی بلاعوض. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). التبرع تملیک العین بلاعوض. ( تعریفات ). || دراصطلاح شرع اسلام : هی العقد المقتضی لتملیک العین من غیر عوض منجزا مجرداً عن القربة. ( شرایع محقق حلی ).
هبه در قانون مدنی ایران : قانون مدنی ایران هبه را در ماده 795 به این طریق تعریف میکند: هبه عقدی است که به موجب آن یک نفر مالی را مجاناً به کس دیگری تملیک میکند. تملیک کننده را واهب ، طرف دیگر را متهب و مالی را که مورد هبة است عین موهوبه میگویند.» هبه بر دو قسم است : یکی قابل رجوع و دیگری غیرقابل رجوع. هبه ای که بموجب قباله که هبه نامه نامیده میشود صورت گیرد و قباله آن ثبت شود قابل ارجاع نیست ولی هبه ای که مقبوض نباشد قابل ارجاع است.

هبت . [ هََ ] (ع مص ) زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زدن ، یا زدن با شمشیر که منجر به قتل شود. (معجم متن اللغة). || فرودآوردن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فروآوردن چیزی را از منزلتش . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || پست گردانیدن و فروافکندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نادان شمردن کسی را. نسبت حمق به کسی دادن . (معجم متن اللغة). || به حیرت افکندن کسی را. || خاموش گردانیدن کسی را. ساکت کردن کسی را. (معجم متن اللغة). || بددل گردیدن . گفته میشود: هبت الرجل (مجهولا)؛ بددل و جبان گردید آن مرد. (ناظم الاطباء). جبان شدن . (اقرب الموارد). شاید قلب مکانی بهت باشد. || بیخرد گردیدن . (منتهی الارب ). بیخرد و کم عقل شدن . (ناظم الاطباء). || بی خرد بودن . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || فرود آمدن از قدر و منزلت . (معجم متن اللغة). هبت طائر؛ پریدن با وله و اشتیاق بدون راهنمائی . (معجم متن اللغة).


هبت . [ هَِ ب َ ] (ع اِمص ) بخشش . انعام . (ناظم الاطباء). عطا. رجوع به هبة شود :
هر دو از هیبت و هبت به دووقت
همچو گل خاضع و چو مل جبار.

خاقانی .


|| در اصطلاح علم فتوت ، بخشیدن کبیر است رفیق را به کبیری دیگر و بعضی این معنی جایز نداشته اند، چه تصرف است در حُر. (نفائس الفنون ص 197). رجوع به مدخل های کبیر و رفیق شود.
- دریاهبت ؛ کسی که بخشش و عطایش فراوان باشد. آن کس که در بخشش چون دریاست :
دریاهبتی و کوه هیبت
کز ذات تو این و آن ببینم .

خاقانی .




کلمات دیگر: