کلمه جو
صفحه اصلی

عاجزانه


برابر پارسی : با بیچارگی، زبونانه

فارسی به انگلیسی

beseechingly, helplessly, powerlessly, craven, humbly

humbly


beseechingly, craven, helplessly, powerlessly


فرهنگ فارسی

( صفت ) با ضعف و زبونی ضعیفانه : درخواست عاجزانه عاجزانه تقاضا دارد ...

لغت نامه دهخدا

عاجزانه. [ ج ِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) بحالت عجز. بحالت ناتوانی. مانند عاجز : گفت کلمتی عاجزانه بگویم باشد که آب حلم شاه آتش غضب او را سکون دهد. ( سندبادنامه ص 158 ). و رجوع به عاجز شود.

فرهنگ عمید

۱. مانند عاجزان، با حالت عجز و ناتوانی.
۲. (قید ) از روی عجز و زبونی.

پیشنهاد کاربران

حالتی که انسان در آن ناتوان باشد

ناتوانی

از ( سرِ ) درماندگی، از ( سرِ ) ناتوانی


کلمات دیگر: