کلمه جو
صفحه اصلی

مات شدن


مترادف مات شدن : مبهوت شدن، بهت زده شدن، متحیر شدن، شهمات شدن، باختن در بازی شطرنج ، تیره شدن، تار شدن ، کدر شدن، ناشفاف شدن

متضاد مات شدن : بردن، روشن شدن، شفاف شدن

فارسی به انگلیسی

blur, to be astonished or stupefied, to be checkmated

to be astonished or stupefied, to be checkmated


blur


مترادف و متضاد

مبهوت‌شدن، بهت‌زده شدن، متحیر شدن ≠ بردن


شهمات‌شدن، باختن (در بازی شطرنج)


۱. مبهوتشدن، بهتزده شدن، متحیر شدن
۲. شهماتشدن، باختن (در بازی شطرنج) ≠ بردن
۳. تیرهشدن، تار شدن ≠ روشن شدن
۴. کدر شدن، ناشفاف شدن ≠ شفاف شدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( شطرنج ) شاه شطرنج شاه شطرنج شخص بوضعی گرفتار شدن که نتواند از آن خلاص شود .
حیران و سرگردان شدن

لغت نامه دهخدا

مات شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) حیران و سرگردان شدن. مشوش و مضطرب شدن. ( از ناظم الاطباء ). سخت متحیر شدن. مبهوت شدن. سخت حیرت زده گشتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مغلوب شدن شاه شطرنج. باختن در شطرنج.از هر نوع حرکت بازماندن در شطرنج ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || توسعاً مردن :
شد از رنج و از تشنگی شاه ، مات
چنین یافت از چرخ گردان برات.
فردوسی.
رجوع به مات شود.

پیشنهاد کاربران

میخ شدن ( گویش تهرانی )

go blank


کلمات دیگر: