کلمه جو
صفحه اصلی

فاقد


برابر پارسی : نبود، بی بهره، نادار، گم کننده

فارسی به انگلیسی

missing, wanting


a-, destitute, devoid, less _, sans, un-, void, wanting


a-, destitute, devoid, less _, sans, un-, wanting, missing

فارسی به عربی

بدون

مترادف و متضاد

missing (صفت)
مفقود، نا پیدا، فاقد، گم

wanting (صفت)
مایل، فاقد

lacking (صفت)
فاقد

فرهنگ فارسی

نایابنده، گم کننده، آنکه چیزی یاکسی راازدست داده
( اسم ) ۱ - آنکه چیزی یا کسی از دست او رفته باشد مقابل واجد ۲ - زنی که شوی یا پسر مرده .

فرهنگ معین

(ق ِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نایابنده ، کسی که چیزی یا کسی را نداشته باشد. ۲ - زنی که شوهر یا فرزند خود را از دست داده باشد.

لغت نامه دهخدا

فاقد. [ ق ِ ] ( ع ص ) آنکه چیزی یا کسی از دست او رفته باشد. ( اقرب الموارد ). مقابل واجد.
- فاقد چیزی بودن ؛ نداشتن آن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
|| زن شوی یا پسر گم کرده. زن شوی یا پسر مرده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || گاو ماده که بچه اش را دده خورده ، و کذا ظبیة فاقد. ( منتهی الارب ). رجوع به فقد و فقدان شود.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ واجد] آن که یا آنچه چیزی را ندارد، محروم، بی نصیب.
۲. [قدیمی] ویژگی زنی که شوهر یا فرزند خود را از دست داده.

فرهنگ فارسی ساره

ب


پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اَبهاج، اَویندا، اَتینوَر، اَوینوَر ( سنسکریت )

عاری

بدون . . . . . . . . . . . . . . . . .
بی چیز. . . . . . . . . . . . . . . .
بی نیاز. . . . . . . . . . . . .


کلمات دیگر: