[ویکی فقه] کلمه ی "فاعل"، اسم فاعل از ماده ی "فعل" و در لغت به معنای عامل و انجام دهنده است. (الفعل: کنایة عن کل عمل متعد او غیر متعد.)
فاعل در اصطلاح نحو ، اسمی را گویند که عامل مقدّم (انواع و شرائط عامل، در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.) به نحوی به آن اسناد داده شده که یا فعلی توسط آن ایجاد شده و یا فعلی قائم به آن است؛ مانند: «َضرَبَ زیدٌ عمراً» و «تَحَرّک الشجرُ»؛ در این دو مثال "ضَرَبَ" و "تَحَرّک" فعل مقدّم و "زیدٌ" و "الشجرُ" فاعل هستند؛ در مثال اول فعل ضَرْب توسط زید ایجاد شده اما در مثال دوم شجر در ایجاد تحرک دخالتی نداشته بلکه تحرک را پذیرفته و متأثر شده است؛ از این رو تحرک قائم به شجر است.
وجه نامگذاری
با توجه به تعریف ذکر شده معلوم می شود که فاعل در اصطلاح نحو، اعم از فاعل در معنای لغوی است؛ زیرا فاعل لغوی آن است که حقیقتا فعلی را ایجاد کند و این مطابق با یک قسم فاعل نحوی (ایجاد کننده ی فعل) است و در قسم دیگر آن، فاعل چیزی را ایجاد نمی کند بلکه فعل قائم به آن است؛ با این بیان روشن می شود نامگذاری لفظ "فاعل" در فاعل نحوی به اعتبار یک قسم از فاعل نحوی است که حقیقتا ایجاد کننده ی فعل است.
جایگاه
مبحث فاعل در کتاب های نحوی در باب اسم ، بخش مرفوعات مورد بررسی قرار می گیرد؛ بعضی از عالمان نحو ، (همچون ابن حاجب در " الکافیة ") فاعل را به جهت لفظی بودن عامل آن، اصل در مرفوعات دانسته و ازاین رو باب فاعل را بر سایر مرفوعات مقدم کرده اند؛ در مقابل عده ای (همچون ابن مالک در " الفیة ") مبتدا را به جهت آغاز شدن جمله با آن، اصل در مرفوعات دانسته و ازاین رو در آغاز مرفوعات، از مبتدا بحث کرده اند.
اقسام
...
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
این اسم و صفت الهی به معنای انجام دهنده است و به صورت اسمی دو بار و به صورت فعلی ده بار در قرآن آمده است:
«تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض مِنهُم مَن کَلَّمَ اللّهُ و رَفَعَ بَعضَهُم دَرَجت وءاتَینا عیسَی ابنَ مَریَمَ البَیِّنتِ واَیَّدنهُ بِروحِ القُدُسِ ولَو شاءَ اللّهُ مَا اقتَتَلَ الَّذینَ مِن بَعدِهِم مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَیِّنتُ ولکِنِ اختَلَفوا فَمِنهُم مَن ءامَنَ ومِنهُم مَن کَفَرَ ولَو شاءَ اللّهُ مَا اقتَتَلوا ولکِنَّ اللّهَ یَفعَلُ ما یُرید». (سوره بقره(2)، 253)
[ویکی الکتاب] معنی
فَاعِلٌ: انجام دهنده
معنی
فَعَّالٌ: بسیار انجام دهنده
معنی
زَادَتْهُ: به او اضافه کرد - به او افزود(فاعل مؤنث)
معنی
زَادَتْهُمْ: به آنها اضافه کرد - به آنها افزود(فاعل مؤنث)
معنی
نَادَتْهُ: او را ندا داد(فاعل مؤنث) - او را صدا زد(فاعل مؤنث) (ندا به معنای صدا زدن و خواندن با صدای بلند است )
معنی
دَاخِرُونَ: ذلیلان (اسم فاعل از مصدر دخور به معنی ذلت )
معنی
مُنِیرِ: روشن کننده - روشنگر (اسم فاعل از أنارَ)
معنی
وَاقٍ: نگهدارنده (اسم فاعل از ماده وقایة به معنای نگهداری است )
معنی
سَاهُونَ: غافلان - سهل انگاران (اسم فاعل از کلمه سهو به معنی غفلت)
معنی
رَأَیٰ: دید(ببیند (برای واقعیت حتمی) و اگر در ابتدای جمله بیاید با فاعل جمع :دیدند)
معنی
دَائِبَیْنَ: دو سیر کننده دائمی (اسم فاعل ازکلمه دأب به معنای ادامه سیر است )
معنی
مُّقْتَحِمٌ: داخل شونده با سختی و دشواری (مقتحم اسم فاعل از اقتحام است)
ریشه کلمه:
فعل (۱۰۸ بار)