کلمه جو
صفحه اصلی

یاغی


مترادف یاغی : سرکش، شورشی، طغیانگر، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، متمرد، نافرمان

متضاد یاغی : رام، مطیع

برابر پارسی : سرکش، گردنکش، نافرمان

فارسی به انگلیسی

rebel, insurgent


insurgent, lawless, insurrectionist, mutineer, outlaw, rebel, rebellious


insurgent, lawless, mutineer, outlaw, rebel, rebellious, insurrectionist, reble

فارسی به عربی

فوضوی , متمرد , منتهک القانون

مترادف و متضاد

سرکش، شورشی، طغیانگر، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، متمرد، نافرمان ≠ رام، مطیع


outlaw (اسم)
یاغی، چموش، متمرد، قانون شکن

lawbreaker (اسم)
یاغی، متمرد، قانون شکن

rebel (اسم)
یاغی، متمرد، عاصی، شورشی، طغیان گر، ادم افسار گسیخته، طغیان کننده

brigand (اسم)
راهزن، یاغی، قاطع الطریق

turbulent (صفت)
سرکش، اشفته، یاغی، گردن کش

unruly (صفت)
متلاطم، یاغی، متمرد

contumacious (صفت)
سرکش، معاند، یاغی، سرپیچ، متمرد

lawless (صفت)
یاغی

mutinous (صفت)
یاغی، فتنه انگیز

froward (صفت)
خود رای، سرکش، خود سر، یاغی، سر سخت

malcontent (صفت)
سرکش، یاغی، متمرد، ناراضی، اماده شورش

فرهنگ فارسی

کلمه مغولی، سرکش، نافرمان، متمرد، گردنکش، یاغیگری: نافرمانی، سرکشی، تمرد
( صفت ) ۱- نافرمان سرکش . ۲- دشمن . یاغی گری یاغیگری : ۱- دشمنی عداوت . ۲ - سرکشی .

فرهنگ معین

(غِ ) [ ع . ] (اِفا. ) سرکش ، نافرمان .

لغت نامه دهخدا

یاغی. ( ترکی ، ص ) بی فرمان. ( آنندراج ). سرکش. نافرمان. اهل طغیان. طاغی :
مطیعش را ز می پرباد گشتی
چو یاغی گشت بادش تیز دشتی.
نظامی.
این علم و ادراک را به دست تو میدهند می نگر که به که میدهند و از بهر چه میدهند از بهر آن تا با یاغی جنگی نه آنکه بر وی یاغی شوی. ( کتاب المعارف ). یکساعت چون توانائی یافتی یاغی شدی. ( کتاب المعارف ). در بادغیس به حدود رباط یاغی از لشکر یاغی معدودی چند یافتند. ( لباب الالباب ص 530 ). و دیگر آنکه آن جماعت از بلاد یاغی اند فرمود که هیچکس با من یاغی نیست. ( جهانگشای جوینی ).
ز آنکه انسان در غنا طاغی شود
همچو سیل خواب من یاغی شود.
مولوی.
حصار قلعه یاغی ، به منجنیق مده
ببام قصربرافکن کمند گیسو را.
سعدی.
و حال یاغی شدن محمود شاه و اشیاع او و... عرضه داشتند. ( تاریخ غازانی ص 130 ). چون همواره بر گذر بود و توقف نمینمود. ( اسکندر ) بعد از غیبت او دیگر بار یاغی میشدند. ( تاریخ غازانی ص 349 ). معلوم شد که جمعی قزاونه که ایشان را در هزاره جهت آتابای در آورده بودند سر فتنه دارند و کنگاج کرده اند که یاغی شده مراجعت نمایند. ( تاریخ غازانی ص 28 ). اما بسبب آنکه با ولی نعمت خود یاغی شد مذموم زبانهای خاص و عام و ملوم لسانهای کرام و لئام گشت. ( تاریخ غازانی ص 44 ). و بعضی ولایات یاغی که نزدیک باشد. ( رشیدی ).
- یاغی طاغی ؛ سرکش و نافرمان و طغیان کننده.
- || دشمن. ( ناظم الاطباء ) : به خلاف آن یاغی طاغی که... نبخشم این ملک را مگر به خسیس ترین بندگان. ( گلستان سعدی ).
|| ( اِ ) زمین و ارض و خاک. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

سرکش، نافرمان، متمرد، گردنکش.

دانشنامه عمومی

یاغی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
یاغی (فیلم ۱۳۳۱)
یاغی (فیلم ۱۳۷۶)
یاغی (فیلم ۱۹۴۳)
یاغی (فیلم ۲۰۰۷)

فرهنگ فارسی ساره

سرکش


واژه نامه بختیاریکا

سَر وُر دار؛ گَلِجی؛ سَر وُرداشته

جدول کلمات

الود, متمرد, سرکش, نافرمان, گردنکش, مارد

پیشنهاد کاربران

هیچ کس اندازه کریم یاغی نیست.
البته کاسه کوزه هم کم از کریم ندارن

یاغی کلمه ای ترکی به معنی دشمن هست . با همین تلفظ وارد فارسی شده است .

عصیانگر، طغیانگر، دیوانه، سرکش،
متضاد:سرکش

وحشی

سَرکشی، عُصیان، وَحشی، چَموشی، توسَنی ( صفت اسب ) !

خودسر

متمرد

واژه ی یاغی که امروزه در معنای گردنکش سرکش به کار می رود در اصل به معنای دلیر است . همانطور که در لغتنامه سغدی به شکل یاخیyāxē به معنای :دلیر ، شجاع brave ثبت شده است.
منبع : An Introduction to Manichean Sogdian by Harvard University ( مقدمه ای بر ( لغات ) مانوی و سغدی ، تالیف دانشگاه هاروارد )


یاغیْ کلمه ای ترکی است از مصدر ( یاغماق= ریختن و باریدن و فرود آمدن ) به معنی دشمن و غارتگر که واژه ی یاغما یا یغما هم، هم خانواده همین کلمه س معنی غارت دارد.
منبع: "دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری

لغت نامه دهخدا
یاغی. ( ترکی، ص ) بی فرمان. ( آنندراج ) . سرکش. نافرمان

البته در آنندراج معانی که در فارسی متداول است را نوشته لذا معنی بالاتر نزدیکتر است.


اصلا هم به معنی دلیر و شجاع نیست.
دلیر در ترکی واژه Alp یا آلپ است، مثل آلپ ارسلان که در تاریخ آمده یعنی ارسلان دلیر
ارسلان=شیر


شورشی

کلمه ای ترکی است و به معنای دشمن می باشد.
منبع:
https://starling. rinet. ru/cgi - bin/response. cgi?single=1&basename=/data/alt/turcet&text_number= 485&root=config

ریشه یابی واژه های #یامان #یابلاق ( در اورخون به معنی بد ) #یاوه #یاغی #یابانجی #یغما #یواش✅
همگی این واژگان از بن یاغماق - یاخماق به معنی فرو ریختن است. ♦️
یاغی که در کتیبه های اورخون هم آمده به هجوم و فروریزش دشمن اشاره دارد
فعل ییخماق هم از این دو فعل مشتق شده. 🔴
یاوا ( یاخا*ق* ) : فرو ریخته - پایین آورده شده به معنی بیهوده و چرند
یاوان ( یاخاغان ) : پایین آورده شده - بیهود وار
یامان ( یاغان ) : به وحشی گری و هجوم آورنده بودن چیز مورد نظر اشاره دارد
یابانجی : همان یامانچی یا یاغانچی به معنی وحشی و بیگانه است یک تفسیر خنده دار از بن بیابان چی وجود دارد که به اسم فارسی زده اند که بدون در نظر گرفتن دیگر مشتقات آقایان فارسی تفسیر کرده اند. ❎
یاغما ( یغما ) : به معنی چپاول و غارت ( ییخما - یاخما )
یواش : در حالتی از یاوا ( یاوه )
همچنین واژه ی یاد به معنی بیگانه احتمال دارد یاغیت بوده که به صورت یاد در آمده. ❇️


کلمات دیگر: