مترادف وارفته : بی حال، سست، شل، حیرتزده، متعجب، هاج وواج، له، متلاشی
وارفته
مترادف وارفته : بی حال، سست، شل، حیرتزده، متعجب، هاج وواج، له، متلاشی
فارسی به انگلیسی
relaxed, washed out
lackadaisical, languid, mushy
مترادف و متضاد
۱. بیحال، سست، شل
۲. حیرتزده، متعجب، هاجوواج
۳. له، متلاشی
بیحال، سست، شل
حیرتزده، متعجب، هاجوواج
له، متلاشی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - مجددا رفته. ۲ - باز گشته . ۳ - رفته . ۴ - برطرف شده . ۵ - مضمحل شده متلاشی گردیده له شده. ۶- از هم باز شده . ۷ - گداخته مذاب . ۸ - سست شده بیحال گشته شل و ول . ۹ - متحیر متعجب .
مضمحل متلاشی شده
مضمحل متلاشی شده
فرهنگ معین
(رَ ت ِ ) (ص مف . ) ۱ - از هم پاشیده . ۲ - (عا. ) تنبل ، بی حال . ۳ - متحیر، گیج ، تعجب کرده .
لغت نامه دهخدا
وارفته. [ رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) مضمحل. || متلاشی شده. ( ناظم الاطباء ). || در تداول زنان سست و بی نیروی کار و بی فکرو جز آن : خاله وارفته. ( از یادداشتهای مؤلف ). شل وول. بی دست و پا. بی سر و زبان. بی جربزه. و رجوع به وارفتن شود. || گداخته. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. سست و بی حال.
۲. جدا شده و متلاشی.
۳. تنبل، شُل.
۲. جدا شده و متلاشی.
۳. تنبل، شُل.
اصطلاحات
معنی اصطلاح -> وارفته
آدم سست / بی حال / شل وول
مثال:
در باز شد و پیرمرد شُل و وارفته ای وارد اتاق شد و خودش را روی مبل ولو کرد.
آدم سست / بی حال / شل وول
مثال:
در باز شد و پیرمرد شُل و وارفته ای وارد اتاق شد و خودش را روی مبل ولو کرد.
کلمات دیگر: