کلمه جو
صفحه اصلی

عاشق شدن


برابر پارسی : دل باختن، دل سپردن

فارسی به انگلیسی

fall

to fall in love (with), to become enamoured, to become lovesick


مترادف و متضاد

fall in love (فعل)
شیفتن، عاشق شدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دوستی شدید نسبت به کسی یا چیزی یافتن شیفته شدن .

به دام عشق افتادن، دلباخته شدن، دل باختن


جملات نمونه

او در هیجده سالگی عاشق بئاتریس شد

he fell in love with Beatrice when he was eighteen


لغت نامه دهخدا

عاشق شدن. [ ش ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب )شیفته شدن. دوستی شدید به کسی یا چیزی :
خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
مگرش هیچ نباشدکه خریدار تو نیست.
سعدی.
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
هرکه عاشق شد از او حکم سلامت برخاست.
سعدی.

دانشنامه عمومی

عاشق شدن (فیلم). عاشق شدن (انگلیسی: Falling in Love) فیلمی رمانتیک و درام است که در سال ۱۹۸۴ منتشر شد.
۲۱ نوامبر ۱۹۸۴ (۱۹۸۴-11-۲۱)
در این فیلم مریل استریپ و رابرت دنیرو غریبه های مزدوجی هستند که همدیگر را ملاقات می کنند، دوست می شوند و بعد عاشق می شوند.

واژه نامه بختیاریکا

رو رَهدِن

پیشنهاد کاربران

خاطر دادن. [ طِ دَ ] ( مص مرکب ) دل دادن. عاشق شدن. ( آنندراج ) . مهر ورزیدن :
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار.
سعدی.
سر از مغز و دست از درم کن تهی
چو خاطر به فرزند مردم نهی.
سعدی ( بوستان ) .

دلبسته شدن

گرفتار آمدن

دلدادگی، از خود گذشتن


کلمات دیگر: