کلمه جو
صفحه اصلی

گدا


مترادف گدا : بی نوا، تلنگی، تهیدست، فقیر، مفلس، ندار، نیازمند، لئیم، ممسک، نخور، دریوزه گر، سائل، متکدی، انگل

فارسی به انگلیسی

panhandler, beggar, fakir, mendicant, needy, pauper

beggar, fakir, mendicant, needy, pauper


beggar


فارسی به عربی

شحاذ , متسول

مترادف و متضاد

لئیم، ممسک، نخور


دریوزه‌گر، سائل، متکدی


انگل


beadsman (اسم)
فاتحه خوان مزدور، دعاخوان، گدا

beggar (اسم)
سائل، گدا، گرفتار فقر و فاقه

pauper (اسم)
گدا

mendicant (اسم)
سائل، گدا، درویش، دربدر

lazar (اسم)
گدا، جذامی

بی‌نوا، تلنگی، تهیدست، فقیر، مفلس، ندار، نیازمند


۱. بینوا، تلنگی، تهیدست، فقیر، مفلس، ندار، نیازمند
۲. لئیم، ممسک، نخور
۳. دریوزهگر، سائل، متکدی
۴. انگل


فرهنگ فارسی

ناداروبینواوکسی که وجه معاش خودرابرایگان ازدیگران طلب کند
( صفت ) آنکه از دیگران چیزی ( پول خوردنی و پوشیدنی ) برای رفع حاجت طلبد در یوزه گر سایل جمع : گدایان : گفت ( ملک ) این گدای شوخ مبذر را ... برانید . یا خان. گدایان . ( نرد ) خان. زیرین نرد خان. یک . یا گدای سامره . شخصی که باصرار و سماجت چیزی طلبد .

فرهنگ معین

(گَ یا گِ ) (ص . ) سایل ، دریوزه گر. ،~ی سامره کنایه از: گدای بسیار سمج . ، ~گشنه بسیار فقیر.

لغت نامه دهخدا

گدا.[ گ َ / گ ِ ] (ص ، اِ) در اوستایی گد (خواهش کردن ، خواستن )، هندی باستان گوئیدیو (خواهش میکنم )، کردی مستعار گهدا (گدا)، گیلکی گدا . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || سائل بکف . دریوزه گر. راه نشین . دریوزه گر و سائل . (آنندراج ). آنکه زبان به سؤال گشاید نزد همه کس . گدای .فقیر. مسکین . کشه . (صحاح الفرس ). درویش . محتاج : هطرة؛ زاری و تذلل گدا پیش توانگر وقت . (منتهی الارب ).
هرگز جمال مال ندیده ست جز بخواب
هرکو گدای از پس دیگر گدا شده ست .

ناصرخسرو.


در جمله ، من گدا کیم آخر
نه رستم زالم و نه دستانم .

مسعودسعد.


گر به عیوق برفرازد سر
شاعر آخر نه هم گداباشد.

مسعودسعد.


چیست در چشم عقل ناخوشتر
در جهان از گدای کبرآور.

سنائی .


هرچه داری براه حق بگذار
کز گدایان ظریفتر ایثار.

سنائی .


به گدایی بگفتم ای نادان
دین به دنیا مده تو از پی نان .

سنائی .


چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی
هرکه خواهد گر سلیمان است وگر قارون گداست .

انوری .


خاقانیا مرنج که سلطان گدات خواند
آری گدای روزی و سلطان صبحگاه .

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 384).


گر بگویم که چه دیدم از تو
هیچکس گفت گدا نپذیرد.

عطار.


بر من منگر تا دگران چشم ندارند
از دست گدایان نتوان کرد ثوابی .

سعدی .


نگهبانی ملک و دولت بلاست
گدا پادشاه است و نامش گداست .

سعدی .


گدا را کند یک درم سیم سیر
فریدون به ملک عجم نیم سیر.

سعدی .


گر گدا پیش رو لشکر اسلام بود
کافر از بیم توقع برود تا در چین .

سعدی .


جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست .

سعدی .


گدا را چو حاصل شود نان شام
چنان شاد جنبد که سلطان شام .

سعدی .


محک داندکه زر چیست و گدا داند که ممسک کیست . (گلستان سعدی ). محال عقل است اگر ریگ بیابان در شود چشم گدایان پرشود. (گلستان سعدی ). گفت : ای خداوند! روی زمین لایق قدر بزرگوار پادشه نباشد دست همت به مال چو من گدا آلوده کردن . (گلستان سعدی ).
گر نبودی لاف زشتت ای گدا
یک کریمی رحم افکندی بما.

مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 209).


گر گدا گشتم گدارو کی شوم
ور لباسم کهنه گردد من نوم .

مولوی (ایضاً ص 452).


دلا دایم گدای کوی او باش
به حکم آنکه دولت جاودان به .

حافظ.


ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پربلا کند.

حافظ.


در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آنکه گدا معتبر شود.

حافظ.


در ایام خط از عاشق عنانداری نمی آید
گدای شرمگین در پرده ٔ شب بی حیا گردد.

صائب .


بسا شکست کز او کارها درست شود
کلید رزق گدا پای لنگ و دست شل است .

صائب .


فلک با تنگ چشمان گوشه ٔچشم دگر دارد
که چون فرزند کور آید شود چشم گدا روشن .

صائب .


به حرص شهریان صد خانه ٔ زر برنمی آید
ز ابرام گدایان داشت حاتم خانه در صحرا.

صائب .


تو شهی و کشور جان ترا تو مهی و جان جهان ترا
ز ره کرم چه زیان ترا که نظر به حال گدا کنی .
هاتف اصفهانی (دیوان چ وحید دستگردی چ 3 ص 84).
مرد بی فضل گرچه پیوسته ست
پیش دانادلان گدای ره است .

مکتبی .


تو چون گدای کاهل جاهل نشسته ای
بر در خموش و خانه خدا از تو بی خبر.

قاآنی .


- خانه ٔ گدایان ؛ خانه ٔ زیرین نرد، یعنی خانه ٔ یک .
ترکیب ها:
- گداصفت . گداصورت . گداچشم . گدارو. گدازاده . گداطبع. گدافطرت . گداگرسنه . گداگشنه . گدامنش . گداهمت . نرگدا. رجوع به این مدخل ها شود.
- امثال :
آدم گدا اینهمه ادا .
آدم گدا نه عروسیش باشد نه عزاش .
از گدا چه یک نان بگیرند چه بدهند یکسان است .
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست ؟
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست .
گدا بهر طمع فرزند خود را کور میخواهد .
گدا به گدا رحمت به خدا ؛ گدائی از چون خود خواهد، ناداری از ناداری چیز طلبد.
گدا در جهنم نشسته است .
گدا را که رو دادی خویش می شود (صاحبخانه میشود).
گدا را گفتند خوش آمدی توبره کشید پیش آمد .
گدا روسیاه است . (آنندراج ).
گدا روسیاه و توبره پر است .
گدا گدا را نمیتواند ببیند .
گداها را میگیرند ؛ امید تو بی جاست ، چنان نیست که تو خواهی .
گدای جهودها (ارمنیها) است نه دنیا دارد نه آخرت .
گدای درزن ! مول کتک زن . (گدای درزن ندیدم ! مول کتک زن ندیدم ).
گدای نیک سرانجام به از پادشاه بدفرجام .
مثل گدای آزادخان هم باید پولش داد وهم دستش را بوسید ؛ یعنی در عین گدائی پرمدعاست .
مثل گدای سامره است .
یارب مباد آنکه گدا معتبر شود .

حافظ.


رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.

گدا.[ گ َ / گ ِ ] ( ص ، اِ ) در اوستایی گد ( خواهش کردن ، خواستن )، هندی باستان گوئیدیو ( خواهش میکنم )، کردی مستعار گهدا ( گدا )، گیلکی گدا . ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). || سائل بکف. دریوزه گر. راه نشین. دریوزه گر و سائل. ( آنندراج ). آنکه زبان به سؤال گشاید نزد همه کس. گدای .فقیر. مسکین. کشه. ( صحاح الفرس ). درویش. محتاج : هطرة؛ زاری و تذلل گدا پیش توانگر وقت. ( منتهی الارب ).
هرگز جمال مال ندیده ست جز بخواب
هرکو گدای از پس دیگر گدا شده ست.
ناصرخسرو.
در جمله ، من گدا کیم آخر
نه رستم زالم و نه دستانم.
مسعودسعد.
گر به عیوق برفرازد سر
شاعر آخر نه هم گداباشد.
مسعودسعد.
چیست در چشم عقل ناخوشتر
در جهان از گدای کبرآور.
سنائی.
هرچه داری براه حق بگذار
کز گدایان ظریفتر ایثار.
سنائی.
به گدایی بگفتم ای نادان
دین به دنیا مده تو از پی نان.
سنائی.
چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی
هرکه خواهد گر سلیمان است وگر قارون گداست.
انوری.
خاقانیا مرنج که سلطان گدات خواند
آری گدای روزی و سلطان صبحگاه.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 384 ).
گر بگویم که چه دیدم از تو
هیچکس گفت گدا نپذیرد.
عطار.
بر من منگر تا دگران چشم ندارند
از دست گدایان نتوان کرد ثوابی.
سعدی.
نگهبانی ملک و دولت بلاست
گدا پادشاه است و نامش گداست.
سعدی.
گدا را کند یک درم سیم سیر
فریدون به ملک عجم نیم سیر.
سعدی.
گر گدا پیش رو لشکر اسلام بود
کافر از بیم توقع برود تا در چین.
سعدی.
جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست.
سعدی.
گدا را چو حاصل شود نان شام
چنان شاد جنبد که سلطان شام.
سعدی.
محک داندکه زر چیست و گدا داند که ممسک کیست. ( گلستان سعدی ). محال عقل است اگر ریگ بیابان در شود چشم گدایان پرشود. ( گلستان سعدی ). گفت : ای خداوند! روی زمین لایق قدر بزرگوار پادشه نباشد دست همت به مال چو من گدا آلوده کردن. ( گلستان سعدی ).
گر نبودی لاف زشتت ای گدا
یک کریمی رحم افکندی بما.

فرهنگ عمید

۱. نادار، بینوا.
۲. کسی که وجه معاش خود را به رایگان از دیگران طلب کند.
۳. (صفت ) [عامیانه، مجاز] خسیس.

دانشنامه عمومی

گدا (ابهام زدایی). گدا ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گدا (رمان)
گدا (فیلم)

نقل قول ها

گدا (رمان). گدا (به عربی: الشحاذ) نام رمانی از نجیب محفوظ است. این رمان در ۱۹۶۵ به چاپ رسیده است.
• «وقتی دانشمندان با معادلات نامفهوم خود توجه همه را جلب کردند، هنرمندان بیچاره خواستند با ایجاد آثار عجیب و غریب و مرموز، تحسین مردم را برانگیزند و معلوم است که وقتی نتوانی با تفکر ژرف و طولانی، نگاه مردم را به سوی خود جلب کنی، چاره ای نداری جز این که وسط میدان اوپرا لخت شوی.»• «وقتی از روی عقل حرف می زنی، یعنی این که دیگر مرا دوست نداری.»• «اگر تو تغییر کرده ای، معنایش این نیست که حقیقت هم باید تغییر کند.»

گدا (شخصیت عروسکی). گدا شخصیت فقیری است که در مجموعه کلاه قرمزی ظاهر می شود.
• «فقیرِم! غریبِم! کمک کن! نمیرِم!»

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) سرقلی؛ ( ط ) دینارانی
آس و کاس؛ آگو گرد؛ چُونجُو وَرچین؛ تَنگه ای ( تنگه کشیده ) ؛ تَنگه کَش؛ خیر گَرد؛ دست کش

جدول کلمات

سایل

پیشنهاد کاربران

تهی دست و عاجز

بی نوا، تلنگی، تهیدست، فقیر، مفلس، ندار، نیازمند، لئیم، ممسک، نخور، دریوزه گر، سائل، متکدی، انگل

اهل دریوزه ؛ گدا :
گفت در دین اهل دریوزه
بیست پا را بس است یک موزه.
سعدی.

کاه نشین

کدیه

ریشه ی واژه ی #گئده به معنی یارو فرد پایین مرتبه در ترکی و #گدا در فارسی ✅


بی ارتباط با کلمه ی کوتو - k�t� به معنی بد در ترکی آناتولی و کئتی - keti در آذربایجانی به معنی کمی باهوش تر از احمق نیست.

تفسیر واژه کئتی و کوتو نقل قول از پست ریشه ی کلمه ی کوتو به معنی بد


/در آذربایجان به صورت keti استفاده میشود و به معنی احمق اما کمی باهوش تر از احمق است در دیوان لغات ترک به صورت k�ti به معنی بدردنخور و فنا آمده است. ( شاهمرسی در معانی این واژه ترسناک و فانی را هم آورده است. ) ♦️

اصل معنی هم از فنا و فانی هست در واقع اصل واژه و مکاتب اتیمولوژی اصل فرم واژه را از keti میدانند. ♦️

در واقع از ketmek به معنی رفتن شکل سابق getmək است یعنی گذرا فانی - فنا پذیر - بد یا همان معنی بدرد نخور و از آن معنی بد گرفته است.
واژه ی کتی در ترکی آذربایجان در مکتب رسمی ثبت نشده است و در خطر فراموشیست زبانمان نیاز به حفاظت توسط ملتمان است. /

گده - gedə در ترکی یا گدا در فارسی هم این واژه است معنی بد گرفته است و به انسان های بی ارزش پست اطلاق شده است. ( کوتو انسان ' کئتی انسان ' گئده انسان )
از تفسیر فانی بی ارزش به بد اطلاق شده است و از آن تفسیر بد گرفته است و به صورت گئده مشتق شده است. ♦️

هر دو واژه ی شاه و گدا ترکی هستند.

تلنگی. [ ت ُ ل َ ] ( ص، اِ ) نیازمند و خواهش کننده و گدا. ( برهان ) . خواهش کننده و خرگدا. ( فرهنگ رشیدی ) . حاجتمند. ( شرفنامه ٔ منیری ) . نیازمند و خواهش کننده و گدا و گدای مبرم. ( ناظم الاطباء ) :
یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس
یکی تلنگی کاهل یکیش خوزی خوار.
کمال اسماعیل.
از تلنگی مجوی صدق و صواب
که نجوید کسی زآتش آب.
شمس الدین کوتوالی.

واژه ی " گدا ی" فارسی ، پس از سیر در زبان های غیر ایرانی با تغییر لهجه به شکل " تکدی " در آمده و دوباره به زبان فارسی بازگشته است و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی کاربرد دارد .


کلمات دیگر: