کلمه جو
صفحه اصلی

گالیدن


مترادف گالیدن : خروشیدن، فریادکشیدن، غلتیدن، دورشدن، گریختن

فارسی به انگلیسی

escape

مترادف و متضاد

خروشیدن، فریادکشیدن


غلتیدن


دورشدن، گریختن


۱. خروشیدن، فریادکشیدن
۲. غلتیدن
۳. دورشدن، گریختن


فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) گریختن ، دور شدن ، کناره گرفتن .

لغت نامه دهخدا

گالیدن. [ دَ ] ( مص ) گریختن. دور شدن. کناره گرفتن. هزیمت کردن :
ای تو مک آسا بیار باز قدح را
کانت مکاکفت از این سرای بگالید .
عماره ( لغت فرس ص 324 ).
بغیر کنج عدم نیستش گریزگهی
اگر ز تیزی تیغش بود عزیمت گال.
شمس فخری.
طبیب باشد دوگونه اندر خواب
این یکی راحت آن دگر همه تاب
راحت این نوع را که برمالند
محنت آن جنس را که برگالند.
سنائی ( از جهانگیری ).
هر که او اسب دواند بسوی گمراهی
کند آن اسب لگدمال بگال از لگدش.
مولوی ( از جهانگیری ).
|| آواز و فریاد بلند برآوردن :
سلیمان چون ز مرغ این قصه بشنید
بتندید و بجوشید و بگالید.
عطار.
|| غلطیدن. غلتیدن. رجوع به گال شود.

فرهنگ عمید

۱. گریختن، فرار کردن.
۲. فریاد کشیدن.

پیشنهاد کاربران

درزبان فارسی حرف ل باگذشت زمان به حرف ر تبدیل شده است . بعبارت دیگر گالیدن می تواند تبدیل به گاریدن شده باشد . که واژه گاری یعنی دورکننده وگاله بمعنی انبانی است که بوسیله چهارپایان واسب والاغ وگاو حمل می شود وبتدریج پسوند گار نشانه اسم فاعل ازآن مشتق شده است . واسم بیماری گال هم وجه امری گالیدن است یعنی به آن نزدیک نشو ویا بایدازآن گریخت . علت ان این است بیماری جلدی است که با تماس ونزدیک شدن منتقل می شود . وازهمین ریشه است معنی چنگال که که دراصل ازچنگ وگار بوجودآمده ووسیله تهاجم ونیزابزاری جنگی بوده که هم بمعنی چنگی که می گریزاند وهم بمعنی چنگی که بایدازآن گریخت معنی می دهد.

گالیدن هم ریشه است با carrierانگلیسی وفرانسه وtragerالمانی ونیزGriktenانگلیسی وآلمانی


کلمات دیگر: