مترادف ژولیدگی : آشفتگی، پریشی، شوریدگی
ژولیدگی
مترادف ژولیدگی : آشفتگی، پریشی، شوریدگی
فارسی به انگلیسی
being unkempt or tousled, being uncombed, dishevelment, untidiness, frowziness
مترادف و متضاد
ژولیدگی، سرافکندگی
ژولیدگی، بی ترتیبی
ژولیدگی، حیرت، بهت، گیجی، اغتشاش، سرگشتگی، سردرگمی، درهم ریختگی، بی ترتیبی، تحیر
ژولیدگی، سرافکندگی، پریشانی، گیجی، اغتشاش، دست پاچگی، درهم و برهمی، اغفال، اشتباهی گرفتن، اسیمگی
ژولیدگی، دیوانگی، اختلال
ژولیدگی، اغتشاش، بی نظمی، درهم و برهمی
ژولیدگی، اشفتگی، بی نظمی، بی ترتیبی، اختلال، نابهنجاری، کسالت
ژولیدگی، اشفتگی، بی نظمی، اختلال، بهم خوردگی
ژولیدگی، نزاع، ژولیدگی مو
آشفتگی، پریشی، شوریدگی
فرهنگ فارسی
آشفتگی پریشانی .
درهم و برهم بودن موی سر، نامرتب بودن جامه
جملات نمونه
ژولیدگی سر و وضع آن گدای پیر
the disheveled state of that old beggar
لغت نامه دهخدا
ژولیدگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی ژولیده. پریشانی. رجوع به پریشانی شود.
کلمات دیگر: