مترادف هال : آرام، آرامش، سکون، شکیب، صبر، قرار، راهرو، سرسرا
برابر پارسی : سرسرا، تالار
[football] goal
۱. آرام
۲. آرامش، سکون
۳. شکیب، صبر، قرار
۴. راهرو، سرسرا
آرام
آرامش، سکون
شکیب، صبر، قرار
راهرو، سرسرا
[ فر. ] (اِ.) راهرو، سرسرا، تالار بزرگ که معمولاً به بخش های داخلی راه دارد.
(اِ.) 1 - قرار، آرامش ، صبر. 2 - میله های ساخته شده از سنگ و گچ در کناره های میدان چوگان بازی .
دقیقی .
فرخی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
عنصری (از لسان العجم ).
سوزنی (از لسان العجم ).
مولوی .
هال . (اِخ ) نام یکی از پادشاهان افسانه ای هندوستان : چنین گویند که هال از فرزندان سنجواره بود، پسر جیدرت (جیدرتهه مهابهارتا) دخترزاده ٔ دهرات (دهتراشتر) ملک و به زمین هندوستان ملک یافت ، آن جایگاه که جیدرت و دسل و ایشان کرده بودند و سخت بزرگ گشت وجایگاه نیکو ساخت و شهرها و بدان زمین جامه های نیکویافتندی و... (مجمل التواریخ و القصص صص 118-120).
هال . (ص ) (الَ ...) الرمل المنهال .یقال : رمل ُ هال ُ. (اقرب الموارد). ریگ انباشته شده .
هال . (ع اِ) سراب . لغتی است در آل . (منتهی الارب ).
هال . [ ل ِ ] (ع اِ فعل ) زجری است اسب را. (منتهی الارب ). زجر للخیل . (اقرب الموارد). کلمه ای است که بدان اسبان را میخوانند. (ناظم الاطباء).
هل۱#NAME?
۱. قرار؛ آرام؛ آرامش: ◻︎ دلش گشت پرآتش از مهر زال / از او دور شد رامش خورد و هال (فردوسی: ۱/۱۸۷).
۲. صبر و شکیبایی: ◻︎ گمان مبر که مرا بیتو جای هال بُوَد / جز از تو دوست گرم، خون من حلال بُوَد (دقیقی: ۹۸).
در چوگان، میلههایی نظیر دروازۀ فوتبال که با سنگ و گچ در کنارۀ میدان چوگانبازی درست میکردند.
اتاقی در ساختمان که اتاق پذیرایی را به اتاقهای خواب پیوند میدهد؛ سرسرا.
سرسرا، تالار
آل – جانوری خیالی
۱شاخه های درخت ۲کرت زمین برنج کاری