مترادف واحد : تنها، فرد، فرید، مفرد، مقیاس، منفرد، وحید، یکتا، یکه، یگانه
برابر پارسی : یکتا، بخش، یکا، یکه، یگان، یگانه
single, unique, [n.] unit
an, detachment, one, single, whole, module, unit, unity
يک , تک , واحد , شخص , ادم , کسي , شخصي , يک واحد , يگانه , منحصر , عين همان , يکي , يکي از همان , متحد , عدد يک , يک عدد , شماره يک
تنها، فرد، فرید، مفرد، مقیاس، منفرد، منفرد، وحید، یکتا، یکه، یگانه
پارهای از زنجیرۀ گفتار که واج یا تکواژ است
واحد. [ ح ِ ] (ع اِ) مقدار معینی از هر چیز که برای اندازه گیری کمیت ها به کار میرود مانند متر که واحد طول است و کیلوگرم که واحد جرم و وزن است . یکه . (از واژه های فرهنگستان ). برای واحدهای فیزیکی سه دستگاه هست ، یکی دستگاه S .G .C که سه واحد اساسی دارد که مبنی و پایه ٔ واحدهای دیگر است :
الف - سانتیمتر برای واحد طول ، رجوع به سانتیمتر شود. 2- گرم جرم برای واحد جرم ، رجوع به گرم شود. 3- ثانیه برای واحد زمان ، رجوع به ثانیه شود.
ب - دستگاه .S .T .M که آنهم سه واحد اساسی دارد که پایه ٔ واحدهای دیگر است و آنهاعبارتند از: 1- متر برای طول . 2- تن برای جرم . 3- ثانیه برای زمان .
ج - دستگاه .S .K .M که آن نیز سه واحد اصلی دارد: متر برای طول و کیلوگرم برای جرم و ثانیه برای زمان .
#
#
واحد. [ ح ِ ] (اِخ ) کوهی است متعلق به بنی کلب که عمروبن العداء الاجداری درباره ٔ آن شعری گفته است . (از معجم البلدان ).
ناصرخسرو.
(مثنوی چ خاور ص 253).
سعدی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
یکا، یگانه، یکتا، بخش، یگان