مترادف صابر : بردبار، پرشکیب، حمول، خویشتن داررزین، شکیبا، صبور، متحمل
متضاد صابر : ناشکیبا
برابر پارسی : شکیبا، بردبار، خونسرد
patient
(تلفظ: sāber) (عربی) صبور ، صبر کننده ، شکیبا ؛ از نامهای خداوند ؛ (در تصوف) ویژگی آن که برای خدا صبر کند و از سختیها شکایت نکند .
از القاب خداوند ، صبور ، با گذشت
بردبار، پرشکیب، حمول، خویشتنداررزین، شکیبا، صبور، متحمل ≠ ناشکیبا
صابر. [ب ِ ] (اِخ ) شیخ طوسی گوید: وی از اصحاب صادق است و شعیب حداد از او روایت کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مولای معاذ بزاز است . شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب صادق شمرده و گویا امامی و مجهول است . (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (ادیب ...) قطعه ٔ ذیل از اوست در وصف شراب :
ساقی بده آن شراب گلگون را
گز گونه خجل کند طبرخون را
خواهی که رخ تو رنگ گل گیرد
از کف مده آن شراب گلگون را
ناخوش نتوان گذاشت بی باده
وقت خوش و ساعت همایون را
آن باده عقیق ناب را ماند
چونانکه پیاله دُرّ مکنون را
یک قطره از او غذای هامون کن
تا لاله ستان کنیم هامون را
یک جرعه از او بریز درجیحون
تا گونه ٔ گل دهیم جیحون را
افسون غمند باده و مستی
بر لشکر غم گمار افسون را
کین صرف کند صروف گیتی را
وآن دفع کند بلای گردون را
باده سبب است عیش مردم را
لیلی غرض است عشق مجنون را
قانون و قرار عشرت آمد می
ضایع مکن این قرار و قانون را
گر طالب مال و گنج افزونی
آراسته باش رنج افزون را
بی مال چه بد رسید موسی را
وز گنج چه نفع بودقارون را.
و رجوع به ادیب صابر شود.
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ربیعه ، مکنی به ابی غانم . شیخ منتخب الدین بن بابویه در فهرست خود که در آخر کتاب اجازات بحار چاپ شده است ، گوید وی فقیه و ثقة و شاگرد شیخ طوسی متوفی بسال 460 هَ . ق . است . (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ هاشمی . مولای بنی هاشم . شیخ طوسی در رجال خود او را در شمار اصحاب صادق (ع ) ذکر کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) خواجه بهاءالدین . رجوع به صابر سمرقندی شود.
(صبح گلشن ص 339).
(آتشکده ٔ آذر ص 215).
#
(از آتشکده ٔ آذر ص 76).
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مولای بسام بن عبداﷲ است . نجاشی گوید: وی از ابی عبداﷲ روایت کند و در جامعالرواة گوید: داودبن فرقد و ابوالصباح مولای بسام ، و عبدالمؤمن از وی روایت کنند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
منوچهری .
منوچهری .
سعدی .