کلمه جو
صفحه اصلی

ضد حال


برابر پارسی : ناخوشایند

اصطلاحات

معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> ضد حال
چیز ناخوشایند

پیشنهاد کاربران

ضد [ ض ِدد] + حال|| نقیضِ حال ( حال در اینجا به معنای حالِ خوش ) || ناخوشایند. برهم زننده ی خوشی یا برآشوبنده ی حالتِ مطبوع || آن کار، سخن یا چیزی که باعثِ رنجش و ناراحتی شود یا عیش و عافیت را خراب کند.
ضدِحال زدن: خوشی را زایل کردن، حالگیری

porty pooper

پران، خوشی پرون، زهر کردن

Wet blanket

ضد حال یعنی وقتی منتظر فیلم موردعلاقه ات هستی برق میره


کلمات دیگر: