کلمه جو
صفحه اصلی

یبس


مترادف یبس : خشک

متضاد یبس : لین

فارسی به انگلیسی

constipation, dryness, constipated, costive

costive


مترادف و متضاد

costive (صفت)
خسیس، یبوست اور، سرد و بی محبت، یبس

خشک ≠ لین


فرهنگ فارسی

( صفت ) خشک .
خشک پس از تری خشک

فرهنگ معین

(یُ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) خشکی . ۲ - (ص . ) (عا. ) بدخلق ، بدمعاشرت .

لغت نامه دهخدا

یبس. [ ی ُ ] ( ع مص ) خشک گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). خشک شدن پس از تری. ( از اقرب الموارد ). خشک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( ترجمان علامه جرجانی ).

یبس. [ ی ُ ] ( ع اِمص ) خشکی. ( زمخشری ). ناروانی ( در شکم ). مقابل لین.
- یبس بودن مزاج ؛ خشک بودن و عمل نکردن معده. ( یادداشت مؤلف ).
- یبوست . و رجوع به یبوست شود.

یبس. [ ی َ ] ( ع ص ) خشک سپس ِ تری. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). خشک. یابس. || مرد اندک نیکی. قلیل الخیر. ( از اقرب الموارد ).

یبس. [ ی َ ] ( ع مص ) خشک شدن پس از تری. ( از اقرب الموارد ).

یبس. [ ی َ ب َ ] ( ع ص ) خشک اصلی که گاهی تر نگردیده باشد و گویند جای تر که خشک شود. و منه قوله تعالی : فاضرب لهم طریقاً فی البحر یبساً . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || امراءة یبس ؛ زن بی خیر که هیچ نیاید ازوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زنی که از وی خیری نیاید. ( از اقرب الموارد ). || شاة یبس ؛ گوسفندبی شیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

یبس. [ ی ُب ْ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ یابس. ( ذیل اقرب الموارد ). رجوع به یابس شود.

یبس. [ ی َ ب ِ ] ( ع ص ) خشک پس از تری. ( از اقرب الموارد ). خشک. ( منتهی الارب ).

یبس . [ ی َ ] (ع ص ) خشک سپس ِ تری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). خشک . یابس . || مرد اندک نیکی . قلیل الخیر. (از اقرب الموارد).


یبس . [ ی َ ] (ع مص ) خشک شدن پس از تری . (از اقرب الموارد).


یبس . [ ی َ ب َ ] (ع ص ) خشک اصلی که گاهی تر نگردیده باشد و گویند جای تر که خشک شود. و منه قوله تعالی : فاضرب لهم طریقاً فی البحر یبساً . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || امراءة یبس ؛ زن بی خیر که هیچ نیاید ازوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که از وی خیری نیاید. (از اقرب الموارد). || شاة یبس ؛ گوسفندبی شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


یبس . [ ی َ ب ِ ] (ع ص ) خشک پس از تری . (از اقرب الموارد). خشک . (منتهی الارب ).


یبس . [ ی ُ ] (ع اِمص ) خشکی . (زمخشری ). ناروانی (در شکم ). مقابل لین .
- یبس بودن مزاج ؛ خشک بودن و عمل نکردن معده . (یادداشت مؤلف ).
- یبوست . و رجوع به یبوست شود.


یبس . [ ی ُ ] (ع مص ) خشک گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). خشک شدن پس از تری . (از اقرب الموارد). خشک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ).


یبس . [ ی ُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ یابس . (ذیل اقرب الموارد). رجوع به یابس شود.


فرهنگ عمید

۱. خشک شدن، خشکی.
۲. [مجاز] دارای خلق وخوی جدّی و غیر صمیمی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۴(بار)
(به ضم و فتح اول) خشکیدن. و آن این است که چیزی تر بوده سپس بخشکد. . هیچ تر و خشکی به زمین نمی‏افتد مگر آنکه در کتابی آشکار است رجوع شود به «رَطْب». . یَبَس (بر وزن فرس) مکانی است که در آن آب بوده و خشک شده باشد. یعنی به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شب هنگام از مصر خارج کن و راه خشکی در دریا برای آنها بزن. . و هفت سنبله سبز و بقیه خشک.

واژه نامه بختیاریکا

( یُبس ) بَد پوز

جدول کلمات

خشکی

پیشنهاد کاربران

یبس در زبان عامیانه و اصطلاحات عامیانه به فردی گفته میشود که همیشه جدی هست ، نه شوخی میکند و به راحتی یا به هرچیزی نمیخندد ، در واقع ی جور میشه گفت متضاد شوخ طبع هست
.
اما در اصل معنی واقعی این کلمه از کلمه ی �یبوست� میاید و به فردی که یبوست دارد یبس گفته میشود


کلمات دیگر: