کلمه جو
صفحه اصلی

غذاخوری


مترادف غذاخوری : رستوران، کافه رستوران، بشقاب، ظرف، تغذیه

مترادف و متضاد

۱. رستوران، کافهرستوران
۲. بشقاب، ظرف
۳. تغذیه


فرهنگ فارسی

مکانی عمومی برای عرضۀ غذا و نوشابه و دیگر خدمات پذیرایی متـ . رستوران


عمل غذا خوردن طعام خوردن . یا اطاق ( سالن ) غذا خوری . اطاقی ( سالنی ) که در آن غذا صرف کنند . یا قاشق غذا خوری . قاشقی که بدان طعام خورند . یا میز غذا خوری . میزی که روی آن غذا چینند .

فرهنگ معین

( ~ . خُ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) مکانی معمولاً سرپوشیده برای خوردن غذا (کافه ، رستوران و... ).

لغت نامه دهخدا

غذاخوری. [ غ ِ / غ َ خوَ / خ ُ ] ( حامص مرکب ) غذا خوردن. طعام خوردن. اغتذاء. || متعلق به غذا. مخصوص طعام : قاشق غذاخوری. میز غذاخوری. خانه های غذاخوری. اتاق غذاخوری.

فرهنگستان زبان و ادب

{restaurant} [گردشگری و جهانگردی] مکانی عمومی برای عرضۀ غذا و نوشابه و دیگر خدمات پذیرایی متـ . رستوران


کلمات دیگر: