مترادف وا : باز، جدا، سوا، شکفته، آش، با
متضاد وا : بسته
back, again, re
باز ≠ بسته
جدا، سوا
شکفته
آش
با
۱. باز
۲. جدا، سوا
۳. شکفته
۴. آش
۵. با ≠ بسته
(اِ.)= با. ابا. وا: آش .
(پش .) پیش از فعل آید به معنای ذیل : الف - به معنی «باز» تجدید و دوبارگی را رساند: وا آمدن . ب - به معنی «باز»، «گشاده » و مانند آن : واکردن . ج - به معنی «به » به جهت تاکید: وا ایستادن ، واشدن .
(ص .) باز، گشاده .
(حراض .) 1 - به معنی «با» معیت را رساند: گویند ما وا شماییم [ و دین شما. ] ... 2 - به معنی «به »: بندة من (خدا) پشت وامن داد و کار وامن گذاشت .
(پس .) به آخر اسم پیوندد دال بر نگهبانی و حفاظت : پیشوا.
(عا.) = وای : 1 - کلمه ای که به هنگام شدت مرض و احساس درد و رنج گویند. 2 - در موقع تأسف خوردن استعمال شود. 3 - در مورد تعجب به کار رود (بیشتر در تداول خانم ها).
خاقانی .
خاقانی .
ابوشکور.
سنائی .
وا. (اِ) در کلمه ٔ «اوروا» و «خشک وا» معنی خاص دارد شاید به معنی آرد یعنی دقیق الحنطه و غیره باشد.
مسعودسعد.
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
شاه داعی شیرازی .
مولوی .
مولوی .
نجیب الدین جربادقانی .
مولوی .
بسحاق اطعمه .
نظامی .
نظامی .
آصفی .
وا. (ص ) به معنی دور بنظر آمده است که نقیض نزدیک باشد. (برهان ).
آصفی .
وا. (صوت ) مخفف وای . کلمه ای است که مردم مریض در زمان شدت مرض به آن ندا کنند. (برهان ). || گاه در محل تأسف خوردن کف های دست برهم سایند و این کلمه را گویند. (برهان ). || در تداول زنان تهران تعجب و استفهام انکاری را رساند.
فرخی .
نظامی .
ادیب نیشابوری .
پیش از فعل دلالت بر تکرار دارد؛ دوباره؛ باز: واگذاردن، واگفتن، واخواستن، وارهیدن، وابستن.
باز؛ گشوده.
〈 وا کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] باز کردن؛ گشودن.
آش: شوروا، سکوا: ◻︎ ز ده گونه ریچال و ده گونه وا / گلوبندگی هر یکی را سزا (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۷).
باد – ورم – آماس،از بیماری های گوسفند
۱از اصوات تعجب ۲هوس
۱باز – گشاد ۲شکفته
باید
1. با، همراه vâ to>:با تو، همراه تو> ؛ 2. باز dar-e vâ kon>:در را باز کن> ؛ 3. گشاد،فراخ sinula dar vâ>:کوزهدرگشاد> .