کلمه جو
صفحه اصلی

واجد


مترادف واجد : حائز، دارا، دارنده، توانگر، غنی، منعم، پیچک، عشقه

برابر پارسی : دارنده، توانا، توانگر، دارا

فارسی به انگلیسی

possessing

فرهنگ اسم ها

اسم: واجد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vājed) (فارسی: واجد) (انگلیسی: vajed)
معنی: دارنده، دارا، از نامهای خداوند، ( در تصوف ) آن که در حال وجد است، از نام ها و صفات خداوند

(تلفظ: vājed) (عربی) دارنده ، دارا ؛ (در تصوف) آن که در حال وجد است ؛ از نام‌ها و صفات خداوند .


مترادف و متضاد

حائز، دارا، دارنده


توانگر، غنی، منعم


پیچک، عشقه


۱. حائز، دارا، دارنده
۲. توانگر، غنی، منعم
۳. پیچک، عشقه


فرهنگ فارسی

یابنده، دارنده، توانا، توانگر
( اسم صفت ) ۱ - دارنده دارا. یا واجد شرایط . کسی که حایز شرطهای مقرر برای احراز مقامی باشد. ۲- یابنده . جمع : واجدین . ۳- غنی توانگر . ۴ - صفتی است از صفات خدای تعالی . ۵ - عشقه عشق پیچان پیچک .

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) یابنده ، دارنده .

لغت نامه دهخدا

واجد. [ ج ِ ] ( ع ص ) دارا. دارنده. || یابنده. ( ناظم الاطباء ). مقابل فاقد :
هم ملک هم عقل حق را واجدی
هر دوآدم را معین و ساجدی.
( مثنوی ).
|| محب. || قادر. یقال انا واجد للشی ٔ؛ یعنی قادر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || ( اِ ) به لغت اهل یمن لبلاب را گویند که عشقه و عشق پیچان باشد. ( آنندراج ) ( برهان ). رجوع به پیچک شود. || ( ص ) پاینده و باقی. ( برهان ) ( آنندراج ). || مخترع. مبدع. ( ناظم الاطباء ). || بی نیاز. ( مهذب الاسماء ). غنی. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). توانگر. || ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. ( مهذب الاسماء ). و در نامهای خدای تعالی واجد به معنی غنی و توانگری است که نیازمند نشود. ( تاج العروس ).

فرهنگ عمید

۱. دارنده، دارا.
۲. (تصوف ) ویژگی سالکی که در حالت وجود است.
۳. از نام های خداوند.

فرهنگ فارسی ساره

دارا


جدول کلمات

دارنده, یابنده


کلمات دیگر: