کلمه جو
صفحه اصلی

هچل


مترادف هچل : دردسر، گرفتاری، مخمصه، ناراحتی، بور، خجل، دماغ سوخته، شرمسار

فارسی به انگلیسی

hot water, jam, mess, pickle, scrape, trouble, fix, funk, hot potato

hot water, jam, mess, pickle, scrape, trouble


مترادف و متضاد

دردسر، گرفتاری، مخمصه، ناراحتی


بور، خجل، دماغ‌سوخته، شرمسار


۱. دردسر، گرفتاری، مخمصه، ناراحتی
۲. بور، خجل، دماغسوخته، شرمسار


فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- خطر مخمصهکش واکش . یاتوی هچل افتادن . گرفتارشدن دچارمخمصهشدن . یادرهچل افتادن کسی.گرفتارشدن شخص دچار مخمصه شدن.یا درهچل افتادن پولی. درمحلی بکارزدن آن بطوریکه استردادش بسیاردشوار باشد. یا درهچل انداختن کسی . گرفتارکردن وی را. یا درهچل انداختن پولی . بکاربردن آن درجایی که وصول آنبسیار دشوارباشد. ۲ - بور دماغ سوخته .

فرهنگ معین

(هَ چَ ) (اِ. ) (عا. ) ۱ - دردسر، گرفتاری . ۲ - بور، سرخ .

لغت نامه دهخدا

هچل. [ هََ چ َ ] ( اِ ) در تداول عوام ، مخمصه. کش و واکش. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- در هچل افتادن ؛ گرفتار شدن. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- در هچل افتادن کسی یا پولی ؛ گرفتار شدن شخص یا از دست رفتن پول چنانکه بازگردانیدنش دشوار بود، یا وصول آن ممتنع باشد. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- در هچل انداختن ؛ گرفتار ساختن و یا قرض دادن پول در محلی که صعب الوصول باشد. ( یادداشت به خط مؤلف ).

فرهنگ عمید

گرفتاری، دردسر، خطر، مخمصه.
* در (تو، به ) هچل افتادن: [عامیانه، مجاز] دچار مخمصه و گرفتاری شدن.

گرفتاری؛ دردسر؛ خطر؛ مخمصه.
⟨ در (تو، به) هچل افتادن: [عامیانه، مجاز] دچار مخمصه و گرفتاری شدن.


پیشنهاد کاربران

تلفظ : هَ چَل
معنی : دردسر - گرفتاری بزرگ
وقتی یه نفر توی هچل باشه یا توی هچل گیر افتاده باشه در واقع توی دردسر بزرگی افتاده و در حال حاضر مشکل بزرگی داره.
معادلش به انگلیسی میشه deep shit
مثال :
I did not study my lessons during the year and now I'm in deep shit ( i have a big/insolvable problem


کلمات دیگر: