مترادف ژند : پاره، خرقه، کهنه، آتش زنه، چخماق
ژند
مترادف ژند : پاره، خرقه، کهنه، آتش زنه، چخماق
فارسی به انگلیسی
in rags, in tatters, in shreds, scruffy, ragged, tatty, tattered, worn-out, patched, shabby
مترادف و متضاد
پاره، خرقه، کهنه
آتشزنه، چخماق
۱. پاره، خرقه، کهنه
۲. آتشزنه، چخماق
فرهنگ فارسی
ژنده، مندرس، کهنه و پاره
( اسم ) آتش زنه چخماق .
مخفف ژنده رزم .
مخفف ژنده رزم .
جملات نمونه
لباسهای ژندهی آن گدای پیر
the tattered clothes of that old beggar
فرهنگ معین
(ژَ ) (اِ. ) کهنه .
( ~. ) (اِ. ) آتش زنه .
( ~. ) (اِ. ) آتش زنه .
(ژَ) (اِ.) کهنه .
( ~.) (اِ.) آتش زنه .
لغت نامه دهخدا
ژند. [ ژَ ] ( ص ، اِ ) پاره.کهنه. ( برهان ). جامه مندرس. خرقه. ( برهان ). ژنده. دلق. مطلق کهنه و پاره. رکو. فلرز. ( فرهنگ رشیدی ).
- ژندژند ؛ پاره پاره :
از بهرمن نوند همی سوخت روزگار
اکنون مرا بر آتش غم سوخت چون نوند
هم خامه مآثر من کرده ریزریز
هم جامه مفاخر من کرده ژندژند.
ژند. [ ژَ ] ( اِخ ) مخفف ژنده رزم :
به شایسته کاری برون رفت ژند
گوی دید برسان سرو بلند.
بخواهم از ایرانیان کین ژند.
- ژندژند ؛ پاره پاره :
از بهرمن نوند همی سوخت روزگار
اکنون مرا بر آتش غم سوخت چون نوند
هم خامه مآثر من کرده ریزریز
هم جامه مفاخر من کرده ژندژند.
شهاب الدین بغدادی ( از جهانگیری ).
|| ( اِ ) آتش زنه. چخماق. ( برهان ). زند. || نفیر . ( صحاح الفرس ). || ( ص ) بزرگ و عظیم همچون ژندپیل. ( آنندراج ). بزرگ و مهیب. ( جهانگیری ). || ( اِخ ) نام کتاب زردشت که به زند اشتهاردارد. ( برهان ). صاحب آنندراج گوید: کتاب زردشت... وهمانا که فقره به فقره و پاره به پاره و سوره به سوره بوده همانا که این نام یافته است. رجوع به زند شود. ژند. [ ژَ ] ( اِخ ) مخفف ژنده رزم :
به شایسته کاری برون رفت ژند
گوی دید برسان سرو بلند.
فردوسی.
ز فتراک زین برگشایم کمندبخواهم از ایرانیان کین ژند.
فردوسی.
ژند. [ ژَ ] (اِخ ) مخفف ژنده رزم :
به شایسته کاری برون رفت ژند
گوی دید برسان سرو بلند.
ز فتراک زین برگشایم کمند
بخواهم از ایرانیان کین ژند.
به شایسته کاری برون رفت ژند
گوی دید برسان سرو بلند.
فردوسی .
ز فتراک زین برگشایم کمند
بخواهم از ایرانیان کین ژند.
فردوسی .
ژند. [ ژَ ] (ص ، اِ) پاره .کهنه . (برهان ). جامه ٔ مندرس . خرقه . (برهان ). ژنده . دلق . مطلق کهنه و پاره . رکو. فلرز. (فرهنگ رشیدی ).
- ژندژند ؛ پاره پاره :
از بهرمن نوند همی سوخت روزگار
اکنون مرا بر آتش غم سوخت چون نوند
هم خامه ٔ مآثر من کرده ریزریز
هم جامه ٔ مفاخر من کرده ژندژند.
|| (اِ) آتش زنه . چخماق . (برهان ). زند. || نفیر . (صحاح الفرس ). || (ص ) بزرگ و عظیم همچون ژندپیل . (آنندراج ). بزرگ و مهیب . (جهانگیری ). || (اِخ ) نام کتاب زردشت که به زند اشتهاردارد. (برهان ). صاحب آنندراج گوید: کتاب زردشت ... وهمانا که فقره به فقره و پاره به پاره و سوره به سوره بوده همانا که این نام یافته است . رجوع به زند شود.
- ژندژند ؛ پاره پاره :
از بهرمن نوند همی سوخت روزگار
اکنون مرا بر آتش غم سوخت چون نوند
هم خامه ٔ مآثر من کرده ریزریز
هم جامه ٔ مفاخر من کرده ژندژند.
شهاب الدین بغدادی (از جهانگیری ).
|| (اِ) آتش زنه . چخماق . (برهان ). زند. || نفیر . (صحاح الفرس ). || (ص ) بزرگ و عظیم همچون ژندپیل . (آنندراج ). بزرگ و مهیب . (جهانگیری ). || (اِخ ) نام کتاب زردشت که به زند اشتهاردارد. (برهان ). صاحب آنندراج گوید: کتاب زردشت ... وهمانا که فقره به فقره و پاره به پاره و سوره به سوره بوده همانا که این نام یافته است . رجوع به زند شود.
فرهنگ عمید
= ژِنده
ژِنده#NAME?
پیشنهاد کاربران
با فتح اول سکون دوم و سوم به معنای خشمگین
زمانی همی بود سهراب دیر نیامد به نزدیک او ژند شیر
ژند با فتح اول و سکون دوم و سوم به معنای خشمگین می باشد
ژند با فتح اول و سکون دوم و سوم به معنای خشمگین می باشد
با ( اَ ) بالای ( ژ ) و بدون علامت در ( ن ) و ( د ) بر اساس شاهنامه بزرگ به مفهوم ( خشمگین ) است .
آن معنی که در ابتدا نوشتید کلمه ژِند است که با کسره در اول خوانده می شود و اشتباه می باشد
کلمات دیگر: