کلمه جو
صفحه اصلی

صاروج


برابر پارسی : ساروگ، چاروگ، سارو

فرهنگ فارسی

معرب ساروج

لغت نامه دهخدا

صاروج. ( معرب ، اِ ) معرب سارو و یا چاروست. ( برهان قاطع ) ( ربنجنی ). آهک رسیده با چیزها آمیخته است که بر آب انبار و حوض و امثال آن مالند. ( برهان قاطع، سارو و چارو ). آهک آمیخته به خاکستر و جز آن ، معرب سارو. ( غیاث اللغات ). آهک آمیخته با خاکستر و غیر آن. ( منتهی الارب ). چیزی است مصنوع از خاک و خاشاک و خاکروبه درهم با آب سرشته کوبیده است به نحو خاص و اکثر حوضها و حمامات را از آن میسازند. ( فهرست مخزن الادویة ). فارسی معرب است. نورة و اخلاط آن باشد که حوضها و حمامها را بدان اندایند. ( المعرب جوالیقی ص 213 ). و بعض عرب آن را شاروق خوانده و حوض مُشَرَّق گفته اند. ( المعرب جوالیقی ص 209 ) :
چو صاروج و سنگ از هوا گشت گرم
نهادند کرم اندر او نرم نرم.
فردوسی.
یکی خانه ای کرد از پخته خشت
به صاروج کرده بسان بهشت.
فردوسی.

فرهنگ عمید

= ساروج

ساروج#NAME?



کلمات دیگر: