کلمه جو
صفحه اصلی

سابقه دار


مترادف سابقه دار : باسابقه، بدسابقه، پیشینه دار، مجرم، پرونده دار

متضاد سابقه دار : خوش سابقه

برابر پارسی : پیشینه دار

فارسی به انگلیسی

chronic, confirmed, old, inveterate, having(long)service

having(long)service


chronic, confirmed, old, inveterate


مترادف و متضاد

باسابقه ≠ خوش‌سابقه


بدسابقه، پیشینه‌دار، مجرم، پرونده‌دار


فرهنگ فارسی

( صفت ) با سابقه ( چه در کارهای خوب و چه بد ) : مجرمین کار کشته و سابقه دار .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (اِفا. ) ۱ - باسابقه . ۲ - دارای پیشینه نیک یا بد.

لغت نامه دهخدا

سابقه دار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] ( نف مرکب ) دارای پیشینه. دارای سابقه نیک یابد. با سابقه. آنکه بواسطه ممارست بسیار در شغلی یا کاری در کار خود مهارتی یافته است.

فرهنگ عمید

دارای سابقۀ خوب یا بد، با سابقه، پیشینه دار.

فرهنگ فارسی ساره

پیشینه دار


پیشنهاد کاربران

دارای تجربه و سابقه در انجام کاری

دارای پیشینه نیک یا بد


کلمات دیگر: